ما طبقه بالاییه دوتا از خواهرشوهرام ازدواج کردن یکی مجرده که با پدر شوهرم زندگی میکنه طبقه پایین یکی از متاهلا دیروز گفت فردا ناهار درست نکن بیاین پایین دامادا هم میان گفتم باشه صبح بیدار شدم و لباس بچه ها عوض کردم و اومد یکی از بچه ها رو برد پایین دیگه نگفت بیاین بعد ساعت ۱۲ آوردش پس گفت گرسنشه بعدش یه کاسه سالاد اورد بالا گفتم بزار شوهرم بیاد میایم پایین غذا نیار بالا گفت کاری به شوهرت ندارم بعدش من دوباره گفتم غذا نیار جلو اونا زشته میایم پایین گفت آها میاین پایین باشه این حرفش یعنی چی به شوهرت کاری ندارم منظورش چه بود؟؟؟منم نرفتم پایین فقط شوهرمو فرستادم حالا هم دوتا داماد ناراحت شدن من نرفتم پایین
خوب بد حرف زده خوب کردی نرفتی حتما میخواستن خودشون باشن
لابد دیر کردی بهشون برخورده
وا خو اصلا برخوردش جالب نبوده منم بودم نمیرفتم
هیچی از رفتارش متوجه نشدم 🤨
اتفاقا باید میرفتی اتیششون میزدی غلط کرده بچه رو برداشته برده
یعنی چی واقعا؟
خواهرشوهرت با شوهرت رابطشون چجوریه؟
حتما دیر رفتی بهشون بر خورده
فک کنم بچه اعصابشو خورد کرده
گفتی بزار شوهرم بیاد خواسته یچی بگه بحث تموم شه بره گفته کاری ندارم قصد خاصی نداشته خسته بوده
خدا بهت صبر بده، زندگی تو یه ساختمون با فک و فامیل شوهر خیلی سخته
چ به خودت سخت میگیری .....بابا بیخیال...خوصله داریاااا
بسته ب لحن گفتنش داره فک کنم
شاید فک کرده چون تا ۱۲ نیومدی پایین، یعنی کلا دعوتشو قبول نکردی و فک کرد نمیری
ب هر حال از قبلش بهت گفت
لازم نبود اون روز دوباره بهت بگه
و چون نیومدی تا ۱۲ ناراحت شد.
خب دعوت کرده دیدن نرفتی گفتن نمیری حتما اومده اونطور گفته بعدش شمام هی گفتی نه میایم پایین اخرش هم نرفتی !!!!
اگه ناراحت بودی خب نمیگفتی میایم بهش میگفتی منظورت چیه به شوهرت کاری ندارم
بنظرم رفتارش فقط غلط انداز بوده و سوتفاهم شده
🥴
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
