یبار ماه رمضون بود رفتیم شمال😑
روزه نبودیم
لب ساحل بودیم ی خونواده اومدن خییییلی بد حجاب خیلی ها موهاشون کلا باز ی شال بااااریکو نازززک سرشون ک همونم میوفتاد
بولیز شلوارای تنگگگگگ همم هیکلا پیکر تراشی سگو گربم داشتن
داشتم چپ چپ نگاشون میکردمو تو کلم کلی افکار بد بود ک یهو دیدم اذان گفتن همشون نشستن سر سفره و گفتن بیاید افطار😑
گفتم خاک بر سرم