بچه ها کسی تعبیر این خوابو بلده
خواب دیدم که دیر وقته و من از خونه بیرونم و اون طرف خیابونمون وایسادم
تو همون خواب میدونستم مامانمم بیرونه و نیومده هنوز
هی میگفتم شب شد پس کجاس
رفتم جلوتر تقریبا رسیدم به چهارراه
تو خواب و تو نظرم سر چهارراه یه سوپری بود
درحالکیه تو واقعیت یه ام دی افی هس
تا رسیدم سر اون چهارراه انگار ورق برگشت دیدم یهو رعد و برق میزنه و بارون وحشتناکی میاد
ترسیدم شروع به دویدن کردم تو همون دویدن دیدم یه نفر به زور چادرمو از پشت سر داره میکشه (اصلا چادری ام نیسم تو واقعیت) هرچی تقلا میکردم نمیدونم چیکار میکرد هی به دست من ور میرفتو میگف تموم شد انگار ک بخاد دستمو فقط ببره
کلی باهاش کلنجار رفتم خودمو نجات بدم
بعد نمیدونم چرا مدام داداشمو میخاسم صدا کنم و نمیشد
تو همون حین دیدم داداشم و ی عده دگ یکم بالاتر از این ایستگاها ک محرما میزنن چایی میدن یه همچین جایی ان
انقد سعی کردم تا تونسم صدا کنم
تا صداش کردم شنید روشو برگردوند و شروع به دویدن طرفم کرد و اون مرده هم فرار کرد
وقتی از خواب پریدم هیچ جونی تو بدنم نبود از بس سعی کرده بودم خودمو از دستش نجات بدم
به نظرتون تعبیری میتونه داشته باشه