آخه آنقدر حساس بخدا بریدم چی پختی چی نپختی کی بود خونه مامانت کی نبود
چیکار میکنی الان چیکار نمیکنی الان چی خرید شوهرت برات چی نخرید
و واااای روز زن سال اول هیچ وقت یادم نمیره یه روسری برام خرید دیگه ازدواج کرده بودیما وقتی خرید هفته بعدش سرم مردم رفتم پایین شوهرم اومد گفت چه بهت میاد خیلی قشنگی شدی ورفت در مغازه بعدش بهم گفت اگه میدونستم تو لباس زیاد میخوای همون اول گفته بودم به پسرم که ازت میپرسید ماهی چند دست لباس میخوای من همینطوری مات موندم و هیچی نگفتم ولی اومدم خونه کلی گریه کردم شوهرم اومد خونه گفت پس چته گفتم اینو بهم گفت مامانت گفت باید جواب میدادی حرفشو آخه تو می از من لباس میخواستی ولی بعدش دیگ کسی درمورد لباسام چیزی نگف ولی هی میبینم داره میسوزه هروز یه لباس میپوشم