باهاشون خیلیم خوب نیستم. هر روز اینجان. من تنها مجرد خونمونم. بهشون مستقیم و غیر مستقیمم میگم بازم هر روز میان. حتی در هفته دو سه روز میان شبم می مونن. چیکار کنم؟
مامانمم از اوناس که وقتی اونا میان غذا درست میکنه وقتی نمیان ما آدم نیستیم.
سه روزه قهر کردم از اتاق بیرون نرفتم. جز یه بسته بیسکوییت و یه بطری آبم چیزی تو اتاقم نیس. عین خیالشونم نیس. شما جای من بودین چیکار میکردین؟
پ.ن: بدبختی من اینه که سی سالمه و هنوز ازدواج نکردم.
پ.ن۲: توقع من از مادرم این نیس که برای من غذا بپزه. توقعم اینه که فرق نزاره بین بچه هاش. بهش هم میگم میگه اونا از بیرون میان و مهمونن. آخه مهمون یه روز دو روز نه هفت روز هفته که!
بغض امونم رو بریده