2777
2789

یه دختر77شروشیطون واحساسی بودم تویه خانوداه متوسط بزرگ شدم بااعتقادات مذهبی ویه عالمه بایدونباید15سالم بودکه عاشق شدم عاشق ی مردی که 9سال ازم بزرگتربودامانمیدونم چیشدکه ‌شدهمه چیزم انگاردنیای من خلاصه شدبودتوی کلمه اونم محمدهرلحظه وثانیه شده بودفکرکردن بهش فک میکردم اون که باشه حله امااون مث من نبودوانقددیوانه واردوسم نداشت😔😔واس بودنم دست به خیلی کارازدوباخیلی کمبوداکناراومدیادمه باراول که خانوادم فهمیدن 6صبح اومده بودجلومدرسم وبامامانم حرف میزدکه منومیخوادمیخواست به خیال خودش حس کنه که من پشتم به یه مردقرص داستان مون طولانی داستان پنج سال وچکیده شوبگم بهترگوشی نداشتم وگوشی برام خریده بود قایمش میکردم باراول عموم که فهمیدگوشی دارم ودوست پسربه بابام گف وجنگی بپاشدیادم نمیره بابام کمرش شکست وی دعوا اساسی شدوباخانوادش قهرکردوکلاقیدهمشونوزداونم بخاطراینک عموم منوزده بود.همه باهام سردشده بودن منم که میگفتم هیچ جوره دست نمیکشم ازمحمداونم میگف پشتمه بعددوسال دوستی بم گف میخوادبه خانوادش بگه بیان خواستگاری اماخانوادش اصلاااامنونمیخواستن ومحمدم چون پدرنداشت گف بایدصبرکنیم نمیتونه قیدخانوادش بزنه محمدی پسرشوخ طبع وباحال بوداماهمه جورخلاف داشت مشروب وسیگارودعواوحرفایی که مردم پشتش میزدن زیادخانواده منم قبولش نداشتن تااینک بعددوسال فهمیدم بهم خیانت میکنه وهرزمیپره اماقبول نداشت اون بعضی وقتابچه بازی‌ای منومیزدتوسرم خیلی بی انصاف بوداخ لعنتی یه دختر15ساله چی حالیشه تودنیای خودش هنوزتااینک وقتی نیازجنسیشوبرطرف نکردم ونتونستیم هموببینیم برگشت گف میخوادبایکی باشه که فقط باهاش بخوابه ومن به عنوان عشق زندگیش همیشه نگه میداره خدامیدونه چقدزجرکشیدم انگارجونمومیگرفتن ولی تحمل جدایی نداشتم😭😭😭قرارهای ماشده بودنصفاشباکه همه خوابن ازخونه بزنیم بیرون وتانزدیکای صبح جلودرخونمون بودی عاشقش بودم ودیوانه وارمیخواستمش چهارسال ازدوستیمون گذشته بودکه گف بهتره ازدواج فکرنکنیم ولی تازندس ازدواج نمیکنه وپام میمونه چون نمیتونه قیدخانوادش بزنه شایدیه روزی راضی شدن کاراش تحقیراش اینک مدام این واون میکوبیدتوسرم دیونم کرده بودوسالگردپنجمین دوستیمون ازش جداشدم یادم نمیره اون روزچقدتحقیرم کردوبدترین حرفارو زدولی فقط سکوت کردم ورفتم😔😔😔

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

صبل جداییمون یکی به اسم حامدواردزندگیم شده بود منت می‌کشیده باهاش باشم ومیگف سه سال عاشقم امامن قبول نمیکردم تااینک بعدجداییم ازمحمدهم چنان حامدروخواستش بودماتویه محله بودیم واون ازدوستیم بامحمدخبرداشت راستش همه اون منطقه می‌دونستن ماباهمیم آخ محمدهمیشه هواموداشتی تومحله خلاصه باحامدحرفیدم وگفتم اصلادلم نمیخواد دیگ باکسی باشم اماشیش ماه تمام ول کن نبودتااینک یه روزگفتم اگ من میخوای این مدلی درست نیست مث آدم بروبه خانوادت بگوتاروخواستت فکرکنم این گفتم که فقط ردش کنم امااون خیلی زودگف ولی من دستم خالی تونمیتونی باهاش کناربیام آخ توخانواده خوبی بودی منم گفتم حالاتوبیابه خیال خودم میره ودیگ نمیاداما به هفته نکشیدبابام بم گف دخترم حامدنوه داییم انگارقرارواس توبیان شک شده بودم

باهاش قرارگذاشتم دیگ بهم پیام نده حامدیه جوون 23که توکار تاسیسات بودوقدش180وهیکلی ازلحاظ چهارده خدایی خوب بودامااه دربساط نداشت وقتی این بم گفتن شک شدم یه لحظه همه خاطراتم بامحمداومدجلوچشمم من هنوزعاشق اون بودم هنوز قتی میرفتم بیرون توهمه خیابوناچشم دنبال اون بود.گفتم نه نمیخوام بایداول محمدا دلم بیرون میرف تااینک بابام گف من میگم بیان بعدب گونه آخ فامیل ذشته الان بگم نه تااینک شب خواستگاری رسیدحرفای معمول زدن وگفتن برین تواتاق بحرین وقتی رفتیم تواتاق هیچی نمیگفتم حتی تواون لحظه همش محمدتصورمیکردم که جلوتااینک صدای حامدمن وازدنیای خیالیم کشیدبیرون دیدم صداش بغض دارم وخیره شده بم وگف میدونی آرزوم بودیه روزانقدازنزدیک ببینمت شده بودبرام خیال نازنین من شایدسرمایه نداشته باشم اماخدایی میخوامت من وخانواده میزاریم توتخم چشمامون توفقط موافقت کن بخدا جون میکنم شبانه روزنمیذارم کمبودی حس کنی یه لحظه باخودم گفتم چقدفرق بین حامدومحمدچه جوریاس واقعامردام عاشق میشن مگ

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز