2777
2789
عنوان

بیایین داستان زندگیموبخونینننن😊😊😊😊

| مشاهده متن کامل بحث + 824 بازدید | 57 پست
و اینکه ساعت اومدن اقا دامادو میدونسته که قبل اون اومده ؟و اینکه ادرس ارایشگاهی که ایشون رفتنو از کج ...

دخترخاله من ی نسبتی بامحمدداشت وامارمن میداددروغ که ندارم بگم دوست داشتی باورکن دوست نداشتی نکن

شوهرم رفت درخواست طلاق داداون رو فهمیدم بازندگیم چیکار کردم وکلاپشیمونی فایده نداشت من خیلی عوض شده بودم دیگ نه حجابی نه نمازی نه هیچی واسم مهم نبود اونم دیگ منونمیخواست

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

هرچی منتش کشیدم هرچی واسطه شدن بی فایده بودمیگف متنفرشده ازم اون موقع بودکه فهمیدم کارخدابوده که بگم بسه استپ تاکجامیخوای تولجن وکثافت بری سه ماه بودخونه بابام بودم وافسردگی داشتم میگرفتم دیگ هیچ چی ازم نموندبودبعدددوسال تازه خدا ویادم اومده بودامادلم خیلی شکسته بودفهمیده بودم چه کاری باخودم کردم وچقدقلب شکستم بادل شکستم شب وروزازخداطلب آمرزش کردم والتماسش کردم بهم یه فرصت بده خیلی گریه میکردم یادم نمیره الان که دارم میگم بخدا اشکام بی اختیار داره میاد

من خیلی عوض شده بودم نمازم سرجاش حجابم درست کردم قیدمحمدزدم پنج ماه شده بودامابااسراربقیه نرفته بود اس طلاق تااینک نذرحضرت علی اصغرکردم گفتم میگن شماحاجت زیاددادی التماستون میکنم خودتون مشکلم حل کنین تااینک بعددوهفته شوهرم بم گفت کل مهرت ببخش وبرگردچون هنوزمیخوامت ونتونستم فراموشت کنم همه گفتن نکن میخوادمهرتوببخشی راحت طلاقت بده اما واس من تنهاراه بودوقبول کردم برگشتم توخونم خیلیییی دل تنگ بودم من دیگ اون دخترلوس احساسی نبودم اون سختی پنج ماه خیلیییی عوضم کرده بودراستش همش میگفتم من زندگیم وطفل شیش ماه امام حسین نجات داده

شوهرم بم گوشی داداصلابه روم نمی‌آورد رفتارش حتی بهترازقبل اومدتااینک هرروز به یه بهانه بخشیدن مهریه عقب میوفتاد چهارماه بودبر گشتم خونم ی روز حامدگف نازی تخیلی عوض شدی انقدی که میدونم دیگ توزندگیم ن کج نمیری مهریتم نمیخوادببخشی تعجب کرده بودفقَط خداروشکر کردم خودش همه چی جورک ده بودبرام بهش قول دادم حالاکه زندگیموبرگردوندپشیمونش نکنم بعدچهارماه مه میشه عیدامسال ماتصمیم گرفتیم نی نی دارشیم فک میکردم شوهرم برا کارام بم اعتمادنمیکنه ومیگه نه اماموافقت ک دومن دوروز پیش فهمیدم باردارم 

شایدخیلیاتون قضاوتم کنین وبگین دروغ یامن چقدادم خرابی بودم یاهرچی امااین نوشتم که بگم آره من بدبودم اماحرهم لحظه اخرامام حسینی شدمنم خداخواست وفهمیدم چکارایی که نکردم خواستم به همه اونایی که این داستان میخونن بگم اگ ی درصددارین خطای من و میکنین نکنین توروخدا نکنین که نه آبرویی میمونه نه خدایی واستون امامن امروزازخودم راضیم وازخدام ممنون شایدتاخوب شدنم خیلی راه باش اماحداقل ازگناهام فاصله گرفتم ونماروچادرم دیگ ترک نمیکنم وازخدابابت هدیش خیلی ممنونم خدایا شکرا🥰🥰🥰🥰

عزیزم اینجاجشن بودیم توتالارومن اون لحظه چادرسرم نبوددومامن آدمی بودم که خیلی شل حجاب بودم واونجایه محیط زنونه بودبعدم اگ این گذاشتم پروفایلم چون فک کردم بنظرم ایرادی نداره پوششم درست دیگ گفتم حجابم درست کردم نه که دیگ نقاب بزنم که😊😊فقط الان که دقت کردم گردنم مشکل داره😊

صبل جداییمون یکی به اسم حامدواردزندگیم شده بود منت می‌کشیده باهاش باشم ومیگف سه سال عاشقم امامن قبول ...

دقیقا اونی که میخوامش اهل تحقیر مشروب قلیون و شوخی و خنده و باحال و دیوونهواش هستم و من بیشتر میخوامش

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  9 ساعت پیش