از وقتی نینیم دنیا اومده هرکس میبینش میگه شبیه منه . یکبار رفته بودیم منزل خانواده همسر هرکس اونجا بود مثل جاری و مادر بزرگ و غیره گفتن شبیه کنه یهو قیافه مادر همسرم رفت تو هم . بعد ک نشستم همه چپ کردن گفتن البته شبیه شوهرمم هست . یه روز دیگه هم ک رفتم منزلشون مادرش هی انگشتش اشاره میداد به نی نی میگفت ایشالا شبیه ما میشی ایشالا شبیه بابات عموهات میشی هی نگا به من میکرد ببینه من چی میگم منم هیچ واکنشی نشون ندادم . ی بار دیگه هم شوهرم ب مامانش گفت مامان مامان بنظرت نینی منم چال در میاره روشونش مامانش ی نگا ب من کرد گفت آره مامان ایشالا عیییین خودت میشه . واقعا چطور روش میشه . بی نزاکتی و بی ادبی هم حد داره . من سه ماهه منزلشون نرفتم .واقعا برای من و فرقی نداره ک شبی کیه . نظر شما چیه ؟
زنداداشای منم وقتی باردار بودن ما دعا میکردیم شبیه خودمون و داداشامون بشن.ن بخاطر خودخواهی.اصلا جلو زناشون میگفتیم.مخصوصا من.چون قیافه داداشام واقعا از زناشون بهتره و همین طورم شد.جفتشون عین ماه میمونن.ولی الان خودم باردارم بدم نمیاد دخترم شبیه شوهرم یا مادرشوهرم بشه.خیلی قشنگن.ولی اگه از روی خودخواهی باشه واقعا ازار دهندس.
من مادر نميشوم تا فرزندم را عصاى دستم كنم...من مادر نميشوم تا پيري و كورى ام را به فرزندم تحميل كنم....من مادرنميشوم تا بهاي قطره شيرى كه به كودكم داده ام پس بگيرم....من مادر نميشوم تا فرزندو وابسته و بيمار تربيت كنم و افتخار كنم به اينكه فرزندم مرا بر همسرش ترجيح ميدهد....من مادري بيمار نيستم...من مادر ميشوم تا انسانى سالم و مستقل تربيت كنم،مادرميشوم تا انسانيت را به فرزندم بياموزم.انسانى قوى و درستكار و خوشبخت....كودكم وظيفه اي در قبال من ندارد....بلكه من مادر او هستم و موظف به خوشبخت كردن فرزندم
برا خانواده شوعر منم مهم بود که به خودشون بره اما بچم کاملا شبیه منو بابام شده از بین همه نوه هاش ف ...
اینا هم همینطور همه نوع ها شبی خودشون شدن فقط پسر من شبی من شده . کلا خانوادگی نوه هاشون تو دلشون به خال سبز دارن وقتی بچم میره خونشون همش پاشو میگردم ببینن خال سبزی داره یا نه . یکبار ازم پرسیدن نشونه ای چیزی نداره . نم چرا اینطورن