2777
2789
عنوان

بهم بگید چیکارکنم 😔😔

116 بازدید | 4 پست

۸سال ازدواج کردم خیلی سنتی قبل ازدواج عاشق ی آقایی بودم خخیلی همو میخاستیم ب هردری زدیم نزاشتن همه مخالف بودن فقط ب خاطر اینکه پول نداشت با کسی ازدواج کردم ک وضع مالی و اجتماعی خوبی داره با ی قلب شکسته وارد زندگی شدم بعد عقد من اون اقا کارش بخاطر درگیری با خونواده م ب  زندان و بعدشم بیمارستان کشید میدونستم خیلی دوسم داره و هیچ وقت این حس ازبین نمیره زندگیمو شروع کردم سعی کردم ب همسرم علاقه مند بشم دوسال اول زندگی خیلی باهم خوب بودیم گه گداری یاد گذشته م میفتادن و یواشکی گریه میکردم ولی ب همسرم پایبند بودم کم کم اختلاف هامون شروع شد سیگار میکشید رفیق بازی میکنه ازنظر مالی مشکلی ندارم مطمئنم هستم اهل خیانت نیست چون موقعیتش تواجتماع باعث شده سمت این چیزها اصلا نره سر رفیق بازی دعواهامون شروع شدکم کم هرچند ماه ی بار سر هر مسئله ای دعوامیکردیم چند سال گذشت بچه دارشدم بچه م بزرگ شده ی روز حالم خیلی گرفته بود همش احساس تنهایی میکردم گوشیم زنگ خورد و عشق سابقم بود 

خدایا توبساز تو میسازی قشنگ تره

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

بهم زنگید گفت فراموشت نکردم اونم ازدواج کرده بود ی مدت کوتاه با هم چت کردیم بهش گفتم زندگی وبچه مو دوس دارم نمیخام بیخیالشون بشم برو پی زندگیت حرفی نداشت فقط بهم گفت تاابد عاشقت میمونم خطمو عوض کردم خیلی ب همسرم وبچه م میرسیدم بیخیال گذشته شدم همسرمم خوبه مشکل خاصی نداریم فقط خیلی بی عاطفه و بی محبت همه چی توی پول میبینه حسرت ب دلم مونده ی دوست دارم بگه اصلا دوست نداره متاهلم زندگی خوبی هم دارم ولی خیلی احساس تنهایی میکنم همین باعث شده عصبی و بد اخلاق بشم مدام با شوهرم دعوا میکنم ازش ایراد میگیرم امشب میخاست بره با رفیق هاش سویچ ازش گرفتم نزاشتم بره باهم دعوامون شد بحث مون شد واخرشم گفت باوجود این گرونی همه ی مهریه تو میدم جدا شیم ازت خوشم نمیاد 

خدایا توبساز تو میسازی قشنگ تره

میخاستم بازم ب اون آقا پی ام بدم با وجود گذشت ۱۲سال هنوزم فک میکنم تنها کسی ک توتموم عمرم عاشقانه دوسم داشت و درکم میکرد همون اقا بود حقم نبود این سرنوشت تواوج جونی احساس پیری و خستگی میکنم ولی این کار رو نکردم چون میدونم خدا میبینه ازش خجالت میکشم بنظرتون بااین حجم از تنهایی و خلا چیکار کنم واقعا احساس کمبود توجه دارم 😔

خدایا توبساز تو میسازی قشنگ تره
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792