خونشون بودیم. بیچاره کلی زحمت کشید، همش با مادرم سرپا بودن، جوجه درست کردن بابام همش بالای سر زغال بود. ک ب ما خوش بگذره. اخرشب گفت پسرمو ک یکسالونیمه ببره پیاده ی دور بزنه بعد ما بریم خونمون. دوتایی خورده بودن زمین. پسرم از دهنش و دماغش خون اومد و لبش بادکرده. از وقتی اومدم خونه ناراحت بابامم. با مادرم دست پاچه بودن ک شوهرم نفهمه. ن ک شوهرم کاری داشته باشه. انگار خودشون خجالت میکشیدن ک بفهمه.هم ناراحت بابامم هم پسرم. تاریک بود حیاط زیاد معلوم نبوداونجا. اوردم خونه فهمیدم چ خبره. الکی ب بابام گفتم فقط همون خونه اومده هیچیش نشده. 😔😔
بچه تا زمین نخوره بزرگ نمیشه والا من دخترم یه جای سالم ندارم اینقدر خوردم زمین و... توهم ناراحت نباش چیزی نشده خدایی نکرده اتفاق بدتری نیفتاده
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍