خونشون بودیم. بیچاره کلی زحمت کشید، همش با مادرم سرپا بودن، جوجه درست کردن بابام همش بالای سر زغال بود. ک ب ما خوش بگذره. اخرشب گفت پسرمو ک یکسالونیمه ببره پیاده ی دور بزنه بعد ما بریم خونمون. دوتایی خورده بودن زمین. پسرم از دهنش و دماغش خون اومد و لبش بادکرده. از وقتی اومدم خونه ناراحت بابامم. با مادرم دست پاچه بودن ک شوهرم نفهمه. ن ک شوهرم کاری داشته باشه. انگار خودشون خجالت میکشیدن ک بفهمه.هم ناراحت بابامم هم پسرم. تاریک بود حیاط زیاد معلوم نبوداونجا. اوردم خونه فهمیدم چ خبره. الکی ب بابام گفتم فقط همون خونه اومده هیچیش نشده. 😔😔
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
بچه تا زمین نخوره بزرگ نمیشه والا من دخترم یه جای سالم ندارم اینقدر خوردم زمین و... توهم ناراحت نباش چیزی نشده خدایی نکرده اتفاق بدتری نیفتاده
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍