2777
2789
عنوان

برادر شوهره بی فکرررر..

666 بازدید | 32 پست

ما ماشین داریم اونا ندارن بعد زنگ زده میگ ماشین بده ما بریم دهات شوهرم گفت من میخوام برم سرکار اگ زود اومدم میدم..(میخواست بپیچونه بهشو)..خلاصه قطع کرد و شوهر من رفت سرکار الان زنگ  زده ب من شوهرم میگ ابجیم زنگ زده میگ حسین میخواد بیاد خونه ما بعدش بیاد اونجا...شوهرمنم اعصابش خورد شده زنگ زده بهش هرچی از دهنش در اومده گفته...گفته مگ خودت بچه کوچیک نداری هم من هم فاطمه(خواهرش) بچه کوچیک داریم براچی تلو تلو میخوای پاشی بیای اینجا(خونه منو خواهرشوهرم دو کوچه فاصله است)خلاصه گفت ن ماشین میدم ن بیاید ن میایم..اصلا رعایت نمیکنن ک بچه کوجیک دارن ولی همه جا میرن..زنش رفت دوهفته تو دهات مونده انگار ن انگار ک باید قرنطینه بشن و از اون مهم تر ک میرن خونه پدر شوهرم اینا..ک اونا هم ب هیچ وجه رعایت نمیکنن..بخدا الان یک ماهه از خونه نرفتم بیرون دلم گرفته مردم چقد دلشون خوشه پا میشن هلک هلک میرن اینور اونور نمیگن بچمون گوچیکه‌..راسی خواهر شوهرم هم روش نشده بود ب اونا بگه نیاید بعد چون میدونست شوهرم رو این مورد خیلی حساسه زنگ زده ب اون گفته..ی بار این اتفاق چن روز پیش افتاد ک مادرشوهرم اینا میخواستن برن اونجا شوهرم زنگ زد گفت نرین بچه کویچک داره فردا یچی میشه میندازن گردن شما..

دم شوهرت گرم

بله من مشکلات زیادی تو زندگیم داشتم و سختی های زیادی کشیدم ولی با تلاش به خیلیاشون فائق شدم. احساسات عمیق انسانی مثل خشم، غم و حتی اضطراب رو مثل همه شما تجربه میکنم. و قرار نیست با روانشناس شدنم، انسانیت رو از من بگیرن! بله، اینجا برای مشکلات ساده تاپیک میزنم، مسائلی که خودمم میتونم حلشون کنم ولی باز هم اینجا محیط جالبی هست که میشه افکار و نظرات مردم دیگه رو خوند و ازشون یاد گرفت و جامعه اطرافت رو شناخت. هیچ تاپیکی هم حذف نمیکنم، چون از هیچ قضاوت و تفکر کلیشه ای نمیترسم...

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

کارمون بده نبوده ب نظرتون؟ابا خودمون جهنم هم من هم خواهر شوهرم بچه کوچیک داریم بخدا سره یه رودروایسی نمیشه کل زندگیمون نابود بشه ک...بچه هامون یعنی کل زندگی و دنیامون..

شوهر جسور

فقط 9 هفته و 1 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

𓆃ایران زمین𓄂      "نخستین گام برای از میان برداشتن یک ملت، پاک کردن حافظه آن است. باید کتاب‌هایش را، فرهنگش را و تاریخش را از بین برد. بعد کسی را گمارد که کتاب‌های تازه‌ای بنویسد، فرهنگ تازه‌ای جعل کند و تاریخ تازه‌ای بسازد...”.ملت هارا از تاریخشان دور نگه دارید در این صورت راحت کنترل میشوند. تاریکاندیشان می‌خواهند زنان را درسیاهینگه دارند ؛آن‌ها ازروشنشدن ذهن زن می‌ترسند؛چون می‌دانند زن بداند، به کودکش هم یاد خواهد داد ... *من خود اندوهگین نیستم اندوه عالمم، سرزمینی در سینه ام گریه میکند*

کارمون بده نبوده ب نظرتون؟ابا خودمون جهنم هم من هم خواهر شوهرم بچه کوچیک داریم بخدا سره یه رودروایسی ...

شوهرم گفت شاید من بیماری دارم و ناقلم نیا ...اینجوری خیلی بهش برنخورد😁

هم من ب پادرم گفتم نیاد هم شوهرم...اصلا شاید ما مریض باشیم و ندونیم خدایی نکرده بدیم ب اونا!!..شوهرم میگ بهش گفتم اگ مریض باشی بری خونه بابا اینا اونا رو مریض کنی خدایی نکروه یچیشون بشه من میدونمو توو..پدرشوهرم قند و مشکل قلب داره..مامانم منم ک کلا مریضه..داداشم بخاطر مامانم دوهفته اس خونه نرفته سرکار میره میترسه ناقل باشه بده ب اونا..۱۷ سالشه همش..

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز