یه درخت انگور داشت تو حیاط مدرسه مون برگای مو کوچیک بودن وترش منم ازهمه دوستام قد بلند تر بودم منو فرستادن رو دیوار که ماهم برگمو میخایم منم رفتم یهوووتوبلندگو یکی گفت فائززززززززه همونجا وایسا منم گفتم یاخدا ایندفعه اخراجم دیگه دیدم ناظممون که تپل هم بود بدوبدو خودشو رسوند گفت واسه منم بکن میخام دلمه درست کنم من😮😮😮
میشه واسه شفای بیماریم یه صلوات بفرستین-ممنون،اسمم فادیا هستش
وسایل صبحونه و میوه میبردیم تو اتاقی که معلما صبحونه میخوردن رو میز اونا صبحونه میخوردیم ی بار مدیر اومد آب بخوره ما رو دید ی نگاه با این مضمون که بار آخرتون باشه انداخت و رفت
وقتی دوره دبیرستانم تموم شد بیچاره یه نفس راحتی کشید
چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...
الهی دورت بگردم قلب من ❤️همسرم همه دنیامه الهی من فداش بشم یکی یه دونه من قربون اون صداش بشم من همه ی زندگیه منه..کسی بیاد سمتش پر پرش میکنم 😁لطفا پروفایلمو کپی نکنید اینجا منو با این پروفایل میشناسن..ممنون عزیزان ❤️