سلام بچه ها من خیلی خستم از زندگیم احساس میکنم ته خط همینجاست که ایستادم
همسرم محبت نمیکنه دستمو نمیگیره دردو دل نمیکنه حتی نزدیکی هم....
کلا ناهار میخوریم شام میخوریم بعدشم هر کی اتاق خودش
راستش از بس بی محلی دیدم تصمیم گرفتم مثل خودش رفتار کنم تا بیشتر از این داغون نشم جدیدا به این نتیجه رسیدم که خیلی آویزونش بودم اخه چقد من قدم بردارم اونم میتونه یه تکونی بده خودشو