
سال 85 بود
شوهرم مجبورم کرد برم کلاس رانندگی
یه میدون بود مرد و زن اونجا 7 صبح واسه امتحان جمع میشدن
افسر معمولا اول از خانمها امتحان گرفت
خلاصه افسر نشست و منم نشستم
گفت راه بیفت
کمربندو بستم و اینه رو تنظیم کردمو راهنما زدم.......
گفت بزن2
زدم
رسیدیم دور میدون
دور زدم گفت بزن 3
زدم
گفت بزن 4 زدم
حسابی پامو رو گاز فشار دادم
یهو گفت بزن کنار همینجوری که ماشین تند میرفت برگشتم به افسره نگاه کردم به این فکر میکردم که عایاااااا من قبول شدم که یهو یه لاستیک افتاد تو خاکی
تنها چیزی که یادمه اینه که افسره خودشو چسبوند به صندلی
مکافاتی بود
ماشین مارپیچ میرفت
فک کنم افسره سر صبحی یه سکته رو زذ