نمیدونم والا ولی شوهر اولی یکیشون یه خونه ۴ طبقه ساخت و ۱ طبقه ش رو زد به اسم زنش
زنش گفت میخوام آرایشگاه باز کنم گفت چشمدر جا براش آرایشگاه باز کرد
براش ماشین گرفت
وضع عمه م اینا خیلی خوب نیست بعد همین آقاهه یه طبقه رو هم گفت به عمه م اینا که بیان اونجا زندگی کنن
هر چی گوشت و میوه اینا برا خونه خودشون می گرفت برا عمه م اینا هم می گرفت
والا من از باطن زندگی شون خبر ندارم ولی همه میگفتن خوشی زده زیر دلشون