وای از دست مادرم
اومده پیش ما
من هفته ای 5 روز کار میکنم 2 روز استراحت
روزی 9 ساعت کار میکنم
الان که هوا سرده اتاقمون بلااستفاده شده از سرما منم مریضم با شوهرم تو هال میخوابیم مامانم هم توی یه اتاق دیگه
بارها. بارها و بارها به مادرم گفتم تروخدا جون هر کی که میپرستی، من فقط 5 شنبه جمعه میتونم یکم بخوابم خوابم سبکه سرو صدا نکن تا من بیدار شم
سرم درد میگیره خستگیم نمیره
ولی انگار نمی فهمه
پاشده اومده تو هال
رفته تو اشپزخونه
می بینه من خوابم
رفته وایساده پای سینک داره ظرف میشوره
هی خودمو خوردددددددددم بیدار شدم هیچی نگفتم
بعد اومده به شوهرم میگه برو حلیم بخر
ما هم الان وضع مالیمون فاجعه اس!
این ماه کلی بدهی دادیم گفتیم به زور سر میکنیم تا آخر ماه.
شوهرم رفت بخره قیافه اش دیدنی بود از عصبانیت اما اونم هیچی نگفت
مامانم میدونه ما پول نداریم ها ولی میوه بخرید کارت خودشم میده
شوهرم براش غروری نمونده.... خیلی عصبی بود
واقعا حس بدبختی دارم با این مادر بی درکم