بدبختیای زندگیه من ازجایی شرو شدکه پنج سالم بودبابام سرکارش تصادف کردوسکته مغزی کردومرددرحالیکه مامانم ۲۵سالش بودوداداشموهفت ماهه بارداربودبعدش که بابام مردماازجایی که زندگی میکردیم رفتیم پیش بابابزرگم پدرمامانم،بعدازسالهاوقتی من سوم راهنمایی بودم سروکله خواستگاراپیداشد بدترین روزای زندگیم