2777
2789

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

 می‌گویم و گُه روی ورق می‌آید
از همه زندگی‌ام بوی عرق می‌آید

خواب خوش بودم و سردرد پس از بیداری‌ست
عاشقی چیز قشنگی‌ست ... ولی تکراری‌ست

چشم بی‌حالم در کاسه‌ی خون افتاده
رختخوابم جلوی تلویزیون افتاده

ریشه‌ام سوخته و کهنه شده ته ریشم
نیستی پیشم و بهتر که نباشی پیشم !

زنگ من می‌زندت با هیجان در گوشی
باز هم گم شده‌ای در وسط خاموشی

خسته‌ام مثل در آغوش کسی جا نشدن
خسته‌ام مثل هم‌آغوشی و ارضا نشدن

بی‌تفاوت وسط گریه‌شدن یا خنده
می‌کشد سیگاری یک شبح بازنده

بی‌هدف بودم در مرثیه‌ی رؤیاهام
ناگهان یک نفر آهسته به من گفت: سلام

چشم وا می‌کنم و پیش خودم می‌بینم :
دختری تنها بر صندلی ماشینم

خسته‌ام از همه‌کس، از همه‌چیز از من و تو ...
دخترک می‌گوید زیر لب، آهسته: برو ...
دقیقا،هیچ کاریش نمیشه کرد شما یک ساله !من نزدیک ۷ساله،حسم بهش هرروز بیشتر از دیروز میشه،

کاش اگه قرار بود دونفر به هم نرسن..هیچ وقت مهرشون به دل هم نمی افتاد..

مگه آدم چن بار میخواد زندگی کنه که یه عمری تو حسرت یه نفر باشه..

من نمیگم اگه امکان رسیدن من و اون شخص به هم وجود داشت ما بهترین زندگی رو داشتیم یا همیشه زندگیمون گل و بلبل بود..آخه شدیدا این حرفو قبول دارم که یه چیزایی از دور فقط قشنگه..

اما امان از دل!😔

کاش اگه قرار بود دونفر به هم نرسن..هیچ وقت مهرشون به دل هم نمی افتاد.. مگه آدم چن بار میخواد زندگی ...

کاش حداقل یکی اون یکی رو وابسته نکنه،دل بسته نکنه،یه سری آدما هستن خودخواه اند،خودخواه نباشن،البته مخاطب من خودخواه نبود

زندگی یک چمدان است که می آوریش

بار و بندیل سبک می کنی و می بریش

خودکشی،مرگ قشنگی که به آن دل بستم

دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم

گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم

به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم

گاه و بیگاه شقیقه ست و تفنگی که منم

قرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منم

چمدان دست تو و ترس به چشمان من است

این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است

قبل رفتن دو سه خط فحش بده،داد بکش

هی تکانم بده،نفرین کن و فریاد بکش

قبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم

طوری از ریشه بکش ارّه که کوتاه شوم

مثل سیگار،خطرناک ترین دودم باش

شعله آغوش کنم حضرت نمرودم باش

مثل سیگار بگیرانم و خاکستر کن

هر چه با من همه کردند از آن بدتر کن

مثل سیگار تمامم کن و ترکم کن باز

مثل سیگار تمامم کن و دورم انداز

من خرابم بنشین،زحمت آوار نکش

نفست باز گرفت،این همه سیگار نکش

آن به هر لحظه ی تب دار تو پیوند، منم

آنقدر داغ به جانم ،که دماوند منم

توله گرگی ،که در اندیشه ی شریانِ منی

کاسه خونی،جگری سوخته مهمان منی

چَشم بادام،دهان پسته،زبان شیر و شکر

جام معجونِ مجسم شده این گرگ پدر

تا مرا می نگرد قافیه را می بازم ... بازی منتهی العافیه را می بازم

سیبِ سیب است تَن انگیزه ی هر آه منم

رطب عرشِ نخیل او قدِ کوتاه منم

ماده آهوی چمن،هوبره ی سینه بلور

قاب قوسِین دهن، شاپریه قلعه ی دور

مظهر جانِ پلنگم که به ماهی بندم

و به جز ماه دل از عالم و آدم کندم

ماهِ بیرون زده از کنگره ی پیرهنم

نکند خیز برم پنجه به خالی بزنم

خنده های نمکینت،تب دریاچه ی قم

بغض هایت رقمی سردتر از قرنِ اتم

مویِ بَرهم زده ات،جنگل انبوه از دود

و دو آتشکده در پیرهنت پنهان بود

قصه های کهن از چشم تو آغاز شدند

شاعران با لب تو قافیه پرداز شدند

هر پسربچه که راهش به خیابان تو خورد

یک شبه مرد شد و یکه به میدان زد و مُرد

من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم

و از آن روز که در بندِ توام آزادم

چشممان خورد به هم،صاعقه زد پلکم سوخت

نیزه ای جمجمه ام را به گلوبند تو دوخت

سَرم انگار به جوش آمد و مغزم پوسید

سرطانی شدم و مرگ لبم را بوسید

دوزخِ نی شدم و شعله دواندم به تنت

شعله پوشیدم و مشغولِ پدر سوختنت

به خودم آمدم انگار تویی در من بود

این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود

پیش چشم همه از خویش یَلی ساخته ام

پیش چشمان تو اما سپر انداخته ام

ناگهان دشنه به پشت آمد و تا بیخ نشست

ماه من روی گرفت و سر مریخ نشست

آس ِ در مشتِ مرا لاشخوران قاپ زدند

کرکسان قاعده را از همه بهتر بلدند

چایِ داغی که دلم بود به دستت دادم
کاش حداقل یکی اون یکی رو وابسته نکنه،دل بسته نکنه،یه سری آدما هستن خودخواه اند،خودخواه نباشن،البته م ...

برای منم خودخواه نبود..اما نمیشد..

در اوج خوشی زندگیم...توی سنی که باید پر از شور باشم..

تو حسرت چیزیم که نمیتونم لب وا کنم به کسی بگم..فقط با شعرام جیگر خودمو به آتیش میکشم😢

ممنون از تاپیکتون..هرچند یادآوری کرد دردامو اما یکم خالی شدم✋🌷

تو در مورد دلتنگی چی میدونی؟
از حفره‌های دردناکِ توی دل آدمها خبر داری؟ از سایه‌ای که تمام روز ازش فرار می‌کنن و قبل از خواب پشت پلکشون می‌بیننش شنیدی؟
از فلسفه‌ی دردناکِ کلمه‌ی سه حرفیِ «کاش» کسی برات حرف زده؟
دلتنگی یه زخمِ پنهانه. یه سرطانِ بی‌نشونه. آدمای دلتنگ شبیه بقیه‌ی آدمان ..
راه میرن میخندن لذت می‌برن و تو هیچ وقت از ظاهر آرومشون نمیتونی بفهمی پشت این رد پاها و ته این خنده‌ی بلند چه ای کاشِ بزرگی جا مونده ..

میگن مجازی دروغه کشکه


میگن تو مجازی عاشق نشو


میگن مجازی یعنی مجازی


ولی وقتی یه نفر تو مجازی



باهاش حس خوبی داشته باشــے


دیگه واقعیه نه مجازی😔💔

«آدم ممکنه شادیشو به خیلیا بگه، ولی غم نه!غم آدم محرم میخواد»
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792