حالا مادرشوهر من رو شوهرم اثر نداره چون طرف منه .از راه بچم وارد میشه ...یه طوری کارش میکنه بهمون بهونه میگیره.مثلا برا اون نوه هاش قبل اینکه ما بریم خونشون هدیه میخره ما که رفتیم بچم اونو نداره بهونه میگیره.یا بچه جاریم یواشکی میاد بهمون میگه میخواد منو ببره مادرجون مسافرت بچه ام بهونه میگیره منم میخوامم.نمیدونم چطور به بچه بفهمونم مادرجونت تو رو نمیخواد میخواد فقط اشکتو در بیاره..نمیفهمهچون میدونن حساسه بیشتر اذیتش میکنن
منم اول اینطور بودم بعد دیدم بدون اینکارا واسشون ارزش ندارم .پس فهمیدم محبتمو دارم جای اشتباهی خرج میکنم .خودمو کنار کشیدم حالا هم هرچی میخوان بگن راجبم.یه حوون درنده رو تا وقتی سیر نگه داری بهت کاری نداره وقتی بهش غذا ندی باید ازش دوری کنی وگرنه بهت اسیب میرسونه بهتر حقیقت اینو درک کنیم ک دوستی با یه درنده غیر ممکنه
انشالله مادرشوهر تو مثل من نباشه.همه ک بد نیستن ...
اما مادرشوهر منم خیلی سیاست نداره خواهرشوهرمه بهش نخ میده چون خوشش نمیاد ازمون ...مثلا بچه ها دارن تو خونشون بازی میکنن همه همزمان یه کارو اگه اشتباهه انجام بدن به بچه من فقط میگه نکن .اون بقیه حتی اگه تقصیر کار باشن باز این دختر منه ک تذکر داره
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
