میدونم کار خوبی نیس ولی جوری دلمو میشکنه که به هیییچ عنوان حاضر نیستم کنارش بخوابم
لعنت به ازدواج لعنت به روزی که بهش بله گفتم
تا یه چیزی میشه با یه لحنی باهام حرف میزنه انگار من صد پشت غریبه م انگار نه انگار زنشم نزدیکترینشم انگار قرار نیس دیگه با من چشم تو چشم بشه و میخواد به هر قیمتی فقط منو له کنه داغون کنه میخواد کم نیاره
به من میگه چرا باید از حساب و کتاب زندگی من باخبر باشی؟! مگه من غریبه م؟