2777
2789
عنوان

اخروعاقبت مادربودن من

| مشاهده متن کامل بحث + 1882 بازدید | 105 پست

هرکی بهت حرف زده خیییلی گو   ه خورده تو خیلیم مادر خوبی هستی حق داشتی باهاش اینجوری برخورد کنی دختر بزرگرو بده به باباش یا شوهرش بده منم۲۴سالمه والا یه بچه دارم فک کرده بچس شوهرش بده بفهمه دنیا دسته کیه

خودش اونددید

بمدت کوچیکه رو بفرست خونه شوهرت

من زنم.... در گلوی زمین گیر کرده ام قدری حرف می خواهم و کمی آزادی!!! دوباره سیب بچین حوا من خسته ام بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند‏‎‏‎‏‎‏

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

به نظرم روابطتو با خانواده ت محدود کن چون واقعا راه غلط جلو پای بچه هات میذارن تربیتشون چند گانه میشه

ديوانه و دلبسته ي اقبال خودت باشسرگرم خودت عاشق احوال خودت باشيک لحظه نخور حسرت آن را که نداريراضي به همين چند قلم مال خودت باشدنبال کسي باش که دنبال تو باشداينگونه اگر نيست به دنبال خودت باشپرواز قشنگ است ولي بي غم و منتمنت نکش از غير و پر و بال خودت باشصد سال اگر زنده بماني گذرانيپس شاکر هر لحظه وهر سال خودت باش

بابزرگه حرف بزن بهش بگو چقدر دوسش داری و بگو دورازجونت احتمال سرطان داری پیاز داغشم زیاد کن .بزار اونام برره رعایت حال تو بکنن

من زنم.... در گلوی زمین گیر کرده ام قدری حرف می خواهم و کمی آزادی!!! دوباره سیب بچین حوا من خسته ام بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند‏‎‏‎‏‎‏

بعدش کوچیکه گفت منم میرم پیش بایا باآزانس فرستادمش رفت یهوخواهرم اومد اونم باکی بابرادری ک پنج ماهش پیش سزطلاق گرفتنم بهم گفت ج ن ده پونزده سالم ازم کوچیکنتره  هیچ جا کسی همزاهیم نکردشوهرم شکایت سرقت چک کرد ازم اومدوسایلاموباماوربرد کشیداگاهی منو هیچ جا برادری کنارم نبودتنهایی طلاق گرفتم ولی امشب دیدم خواهرمواورو پیاده کرد بادخترکوچیکم وبزرگه روبرددوردودرنگوشوهزم بهش زنگ زده ک بیادختر فرارکزده ازدست خواهرت

من ۲۰سالگی باردارشدم. تا زمانیکه خودمون مادر نشیم نمی‌فهمیم مادرچیه

من زنم.... در گلوی زمین گیر کرده ام قدری حرف می خواهم و کمی آزادی!!! دوباره سیب بچین حوا من خسته ام بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند‏‎‏‎‏‎‏
اخی بمیرم کوچیکه رو نمیفرستادی بره

اخه هرهفته میره امروزچشمش بهودربود گفتم بزه یه ساعت وبیادخودش میخواست بزه نگران خواهر اشغالش بود یه ساعت بعدشم برادرم اوردش خونه

میدونه مشکوگ ب سرطانم 

به سرطان چی؟

کدورت های واقعی رو دور نریزید،آدم ها عوض نمیشوند، کسی ک پارسال آزارتان داد،امسال میتواند نابودتان کند،واقعیت های تلخ رو جدی بگیرید.....
میدونه مشکوگ ب سرطانم 

اتفاقا من یه فامیل مثل دختر شما دارم هرچقد بیشتر محبت کنی بدتره اصلا بهشون رو نده اون ۲۴ساله که خودش میدونه و خودش اون یکیم اکه خواست باهات باشه نخواست بفرستش خونه باباش تو هرچقدم دستتو کنی تو عسل اینجور آدما گاز میگیرن 

میدونه مشکوگ ب سرطانم 

ای بابا...تو وحدت برو پی دوا درمون 

من زنم.... در گلوی زمین گیر کرده ام قدری حرف می خواهم و کمی آزادی!!! دوباره سیب بچین حوا من خسته ام بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند‏‎‏‎‏‎‏
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز