واااای یادم انداختی! هفته پیش رفته بود سراغ لوازم آرایشم چشمتون روز بد نبینه سایه چشم و سایه ابرومو پوکونده بود همشون و خرد کرده بود روی فرش و با قلمو مالیده بود به دیوار وقتی دیدم دلم میخواست خودمو جر بدم
سخت است فهماندن نکته ای به کسی که منافعش در نفهمیدن است.......دیندار آن است که در کشاکش بلا دیندار بماند وگرنه در هنگام راحت و فراغت و صلح و سلم چه بسیارند اهل دین، آنجا که شرط دینداری جز نمازی غراب وار و روزی چند گرسنگی و تشنگی و طوافی چند برگرد خانه ای سنگی نباشد....
من مطمئنم اگر از این دست صحنه ها ببینم عمرا نمیتونم جلوی خندمو بگیرم یه کاری میکنم بچه فکر میکنه کار خوبی هم کرده آخر یه بی تربیت بی فرهنگ تحویل جامعه میدم😂😂😂😂
خواهر دوقلوهای من رب که مامانم پخته بود رو مالیدن به درو دیوار دو دبه بزرگ. میخواستن خونه رو رنگ کنن. تو ظرف ترشی هم خروس زنده گذاشته بودن. بیچاره خروسه مرده بود
شاید باورتدن نشه پسرم خیلی کوچیک بود . گلاب ب روتون رفته بود یواشکی گوشه خونه پی پی کرده بود منم متوجه نشده بودم و با دمپایی روفرشی از روش رد شده بودم 😐😐 بعد هی ب جاریممیگفتم فلانی چرا انقدر بوی پی پی میاد...😑😑 بعد نشستم پامو انداختم روپام کف دمپاییم معلوم شد دیدم بله پی پی له شده چسبیده کف دمپایی و من باهاش کل خونه رو چرخیده بودم 😑😑😑😑