سلام دوستان
داستان زندگی من خیلی طولانیه ولی در همین حد بگم ک پدر و مادرم از همدیگه جدا شدند و من از بچگی با نامادری و مادربزرگ و پدرم زندگی کردم.الان ازدواج کردم و ی بچه ی چندماهه دارم.حقیقتش پدرم از لحاظ روحی ثبات نداره.تصمیمای احساسی میگیره و هر کاری ازش بر میاد.مثلا چند وقت پیش با پدرم و برادرکوچکترم ک از مادر یکی نیستیم رفتیم کافی شاپ ولی بچه خیلی گریه کرد.تفریح و سرگرمی بابامو بهم زد.بابام گفت من بچه رو میبرم پایین ی دوری بزنیم آروم بشه.من از بالای پله ها وایساده بودم و دلهره داشتم داشتم بابامو نگاه میکردم ک بچه بغلش بود اول ی نگاه به اینور و اونور کرد با بچه رفت ته سالن ک هیچکس نیست.من اونجا رو نمیتونستم ببینم.
چند لحظه گذشت یهو صدای خیلی بلند گریه ی بچه اومد من بچمو میشناسم اونجور ک یهو گریه کنه یعنی ی جاییش دردگرفته.
ب نظر شما فکرم اشتباهه?چیکار باید بکنم?