پسرمو تازه خوابوندم
ماشین لباسشویی روشنه
خونم به هم ریخته
رو تخت خوابیدم
دارم با گوشی آهنگ یاسر بینام(تیرماهی) رو گوش میدم
شام ماهی داریم ولی درستش نکردم
شوهرم شاید حدود ۹ بیاد خونه
باهاش قهرم
چون خیلی الکی قول میده
هربار قول میده میزنه زیرش
تصمیم دارم شب اومد باهاش حرف نزنم
بهم ۲بار زنگ زد جواب ندادم
خستم از همه چی
کاش یا زمان خیلی بره جلو
یا خیلی برگرده عقب راه زندگمیمو عوض میکردم
اینجای زندگیم خیلی بده
بدترین سال زندگیم امسال بود
پر از اتفاقای غیرمنتظره و بد
شاید تولد پسرم بد نبود
اما بقیه ش بد بود
هیچوقت امسالو یادم نمیره
امسال اندازه صد سال پیرشدم
سخته خیانت جنسی ببینی هربار شوهرت قول بده هرجا رفت اطلاع بده اما بزنه زیره قولش
زندگیم خیلی سخت شده
احساس میکنم تنهاراه آروم شدنم اینه منم یواشکی یکی رو داشته باشم باهاش چت کنم زنگ بزنم تا یک یک بشیم
ولی ...😔