من قبلش خیلی حساس بودم ولی یه جاری گیرم اومد که بنده خدا زیاد اهل مد و آرایش نیست دختر مهربون و ساده پوشیه من چون خودم شاغلم همیشه توی عروسی ها زیبا ترین لباس و بهترین آرایشگاه میرم خیلی فکرم درگیر بود که واسه جشن برادر شوهرم چی بپوشم که هم به چشم بیام هم خیلی عقده ای بازی نباشه پشت سرم بگن از حسادت جاریه وقتی رفتیم خواستگاری و قرار عقد گذاشتن کم کم باهم آشنا شدیم فهمیدم خیلی دختر بدی نیست برای عقدش یه لباس قدیمی از یه حراجی خرید خیلی همه چیز رو آسون و راحت می گیره مثل من استرس نمیگیره برای هر مهمونی در کل کنارش آرامش دارم چون اهل رقابت نیست منم خیلی باهاش راحت هستم و دردسر ندارم خدا رو شکر