2777
2789
عنوان

شوهر خاله ام

| مشاهده متن کامل بحث + 4871 بازدید | 116 پست
28 سالمه... کاری میکردیم به شدت کتک میخوردیم... یه بارمقاوت کردم بهم گفت اه چیزی نگو توهم حال کنی من ...

بمیرم.. چه زندگی سختی 

چقدر برادرت احمق بوده اشغال

سعی میکنم کمتر بیام.... اخه تعداد افرادی که کسی نبوده روی ادب و فرهنگشون نظارت کنه زیاده متاسفانه

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

آره اونارم اذیت میکرد. مامانم یه آدم سااااده و بی دفاع..کم و بیش میدونست سرخاهربزرگم. اما فک نمیکرد ...

خدا بیامرزه پدرتونو

چقد برادر براتون پدری کرده و مراقبتون بود ادم هرزه ببخشید ولی خیلی چندش و حال بهم زنه چقد زنش بدبخته که همچین ادمی پدر بچه هاش شده

انقد دریده بود نصف شب تو خال همممه خابن. میومد خودشو میچسبونددبهم

خب باید جیغ میزدی اشتباه از خودتم بوده که نقش قربانی رو بازی میکردی هر چند سنت کم بوده و مهارت های درستی رو بهت یاد نداده بودن چون مادرت هم وقتی فهمیده اون هم بلد نبوده مدیریت کنه (مادر  نابلد مربی شما بوده کاش مهارت جسارت و نه گویی قاطع رو به دخترامون یاد بدیم .من خودم هم ضعف دارم

پدربزرگ مادری یا پدری نمیخوام ناراحتت کنم ولی میشه بپزسم چطور ی

پدری . حدود شش سالم بود خواب بودم کنارش یهو از خواب پریدم فهمیدم شلوارم پایین رفته بعد فهمیدم پدربزرگم هول شد و صدای شلوار و کمربندش اومد که زود کشید بالا کنارم . منم به بهونه دستشویی بلند شدم رفتم دستشویی دیدم وسط پام خیسه . شستم و قلبم تند تند میزد فهمیده بودم یه اتفاق بدی افتاده ولی نمیتونستم بروز بدم . اومدم بیرون از دستشویی یهو پدربزرگم که خوابیده بود منتظر بو  هنوز و بهم گفت بخواب بازم . منم گفتم نه خوابم نمیاد و رفتم بیرون .. الان که فکرشو میکنم میگم چطور توی این فاصله که رفتم دستشویی هم یعنی عذاب وجدان نگرفت که وای من چه کاری کردم ! که تازه باز بهم گفت بخواب دوباره !!! ولی خب الان دیگه سالهای زیادی گذشته و منم به هیچ کسی تا حالا از آشناها نگفتم . نمیخام آبروش بره ولی بالاخره دنیای دیگه ای هم هست و پرده ها کنار میره و هر کسی نتیجه کارها و رفتارش و میبینه ..

خب مامانت که فهمیده بود چرا کاری نمیکرد چرا به بابات نمیگفت مگه برادرت چند سالش بود که اینقد ازش میت ...

باباندارم☹️😣😢😢😢برادرم الان 37سالشه.من 28...مامانم فک نمیکرد باماهم ازایتکاراکنه. خودشم درگیر کار کردن و خرجی خونه بود. خیلی وقت نداشت مراقب ماباشه

یه سوال دیگه این  کسانی که به شما دست درازی میکردن آیا معتاد یا مشروبی و ....(اهل کارهای خلاف م ...

اصلا اصلاااا نه معتاد بودن و نه مشروب خور و نه اهل کارهای خلاف . اتفاقا هیچ کسی باورش نمیشه این جوری باشن و هستن

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز