سلام دوستای گلم من ۲۳ سالمه و دانشجو ام تازه وارد دانشگاه شدم من خانواده ب معنای واقعی ندارم ب قول مشاور فقط اسم خانواده رو یدم میکشم ولی در اصل جمع خانوادگی ندارم
من خییییییبیییببلی خیییییییییلی احساساتیم و به قول دوستان و اطرافیانم شخصیتم یه دختر ترسو کمی افسرده بشدت مهربونم و خوش قلب و اروم و دل گنده اینا چیزاییه ک الان یادم میاد و گفتم
مشکل من اینه که خیییییییییلی احساساتیم و خیلی دلم میخاد پسری بود تو زندگیم که عاشقش بودم و اونم عاشقم بود پول واسم مهم نیس فقط عاشق هم میبودیم و قصدش دوستی ی روز دو روز نبود واسه همیشه منو میخاست .
اینم نگفتم ک من اصلااااا روحیه ام به دوستی دختر و پسر نمیخوره بشدت وابسته میشم و نمیتونم وارد این رابطه ها بشم از طرفی هم
خیلی خیلی احساس تنهایی میکنم چون خانواده درست درمونی هم ندارم منم حسساسم واسه خیلیا شاید درد اور نباشه ولی واسه من چرا من بزرگ ترین ارزوم داشتن یه خانواده اس از اونجایی ک روابط بابا مامانم خوب نیس و ب قول مشاور من یه اسیب دیده هستم بخاطر نبود خانواده ک من بشدت ب بودنش نیاز داشتم ک اگه بود من خیییلیییی از اشتباهاتمو نمیکردم و ب ادمای پست و بی ارزش و گرگ صفت اعتماد نمیکردم و عاشق نمیشدم
دلم میخاد کسی بود عاشقش بودم عاشقم بود مرد بود خیانت نمیکرد ولم نمیکرد واسه تا اخر عنر منو میخاست باهاش ازدواج میکردم بچه داشتم تحصیل میکردم من خیلی تنهام و بشدت این حس داره ازارم میده و همش خیالبافی میکنم و نمیذاره درس بخونم بدجور داره ب درسم لطمه میزنه من چیکار کنم 😭😭😭خواهرانه باهامحرف بزنید لطفا