بچه ها شوهرم با خیانتاش خاطرات بدی تو ذهنم گذاشت خیلی بد تحقیر شدم مقایسه شدم آدم بده من شدم این من بودم ک کم محکوم ب کم گذاشتن شدم اعتماد بفسم ب کلی نابود شد افسرده شدم ووو .. کسایی ک این بلا سرشون رفته قشنگ میفهمن من چی میگم ...اما بخشیدم .... ن بخاطر اینکه شرایط طلاق رو نداشتم و حتی بخاطر بچه هامم ن بخشیدم چون فکر میکردم از روی حماقتش بوده و عاشقمه ... اصن چرا هر کاری میکنه من خودمو میزنم ب اون راه و میگم دوسم داره ولی حالیش نیست ... هنوزم همینجوریما . بعد از این همه ماجرا خیلی سعی کردم بهش نزدیک بشم اما نشد ک نشد هر قدمی من برمیدارم اون یه قدم میره عقبتر ... باهام سرده خیلی سرد اما میگه دوستم داره .. من برم نزدیکش اگه خودش احتیاج نداشته باشه پسم میزنه .. تو تخت اگه نخاد اصلن انگار یه تیکه سنگم کنارش بهش میگم رک ک بهت احتیاج دارم عقده ای شدم بابا یکم حواست بهم باشه شوخی و جدی بهش میگم میگه مگه دوست داشتن ب این چیزاست 😢😢😢😢😢خسته شدم خیلی خسته فقط خاستم یکم درد و دل کنم همین ...
واقعا بشر داره ب کجا میره؟ لحظه ای ب مرگ فکر نمیکنن؟
فقد هوس زود گذر
الهییی بگردممم
😔😔😔واقعا ناراحت شدم عزیزم امیدوارم زندگی ب کامت بشه
عزیزم مشاوره برید هر دو خیلی کمک میکنه
من خودم با مشاوره بهتر شدم هر چند هیچ وقت فراموش نمیشه ولی خیلی خوب بود
عزیزم من تازه عروسم بچه ندارم. هیج مشکلی نداریم تو زندگیمون. منظورم مساله ی خیلی جدی باشه...
شوهرم 10 روز یکبار به زور سمت من میاد.. به زور..
همش دارم بهش شربت افزایش میل جنسی و چیزهای گرم و قرص تقویتی. این چیزا رو میدم..
هیچ مشکلی هم نداره... ولی میلی نداره
آخ عزیزم، شما باید اول خودت خودتو دوست داشته باشی تا شوهرت جذبت بشه، به خودت برس، کم محلش کن، هر چی بیشتر وابسته اش باشی اون دور تر میشه ازت، با بچه هات برو بیرون محل هم بهش نده، شام درست کنین برین پارک نزدیک خونتون، با مامانت یا خواهرت برین بیرون بگردین، کم کم میفهمه که تو تره هم براش خورد نمیکنی میاد سمتت
امروز اینقدر تو پارک که رفته بودیم گریه کردم.. گفتم بابا مگه من کلفتت هستم. نه احساسی نه حرفی نه چیزی...
الانم شب رفته سرکار. من تنهام.
حتی تنها تر از دوران مجردیم شدم.
بچه ها پیر شدم شکستم نابود شدم اما اون دوتا زن لعنتی و شوهرم ب خودشون افتخار میکنن ک حتما از من سر بودن تازه اعتماد بنفس گرفتن . باورتون نمیشه یکیش چقدر محجبه و اهل نماز روزه بود و دلیل کارشو میگفت بس ک من خوبم و الم و بلم اینقدر گفت ...
