هر وقت می رم تفریح یک نایلون بزرگ دارم با دستکش یکبار مصرف حالم بهم نی هوره از کثیفی و اشغال ریختن و بودن در طبیعت زیبا.
امام دوازدهم و ملائکه گذر دارن..به همین دلیل خم می شم و تمام اونچه در دیدم هست رو جمع می کنم و می گم چقدر این انسان ها شعورشان از حیوانات کمتر شده..چقدر بیشعورن..حتی در تفریح در مراسم و عزاداری ها..سطل زباله هم هست باشه ولی شوت می کنن در طبیعت و خیابان..
کلی ظرف یکبار مصرف سفره و پوست بیسکوییت حتی پوشک کثیف بچه این سری انداخته بودن.
اینقدر بیشعور بود اون طرف پوشک بچه ش رو حتی در نایلونم نگذاشته بود. مثل حیوان خورده بودن و با کلی ظرف و دوغ و نوشابه و بعدم پوشک مدفوعی شون هم پای اون درخت زیبا انداخته و رفته بودن...
حداقل مدفوع گوسفندم بود یک خاصیتی داشت و حرام نبود و نجس مثل مدفوع انسان. این انسان هایی که در طبیعت و خیابان زباله می ریزند این ها به زباله دانی در جهنم باید ریخته بشن.
خودم حتی یک زباله داشته باشم و سطل هم نباشه در دستم نگه می دارم و اولین سطل می ریزم.
جدیدا یک عذاب وجدان دارم. تمام کارتن و نایلون و پلاستیک ها رو اگر جمع نکنم از زباله. باید جمع کنم و اونایی که کثیفن بشورم و جدا کنم و پشت در بگذارم کارتن جمع کن ها میان می برن و خوشحال می شن.حس می کنم کار واقعا اشتباهی هست تفکیک نکنم هم برای طبیعت و هم این سهم اون کارتن جمع کن هایی هست که با وضع سر و پوشش فقیر و عزتشون هم می گذارن و بیان اینا رو ببرن و خرج کنند. همه شون هم معتاد نیستن. حتی بچه هم هستن.
و با خودم می گم باید یک برنجم نگذارم در زباله تا بتونم جمع می کنم و به پرنده ها می دم. اما با این که تمایل دارم استخوان پشت در نمی گذارم چون می گم حق الناسه کوچه سگ داره. به بهانه ی خوردن استخوان بیان و اگر هاری داشته باشن دنبال ادم های توی کوچه کنند و بعد گردنم باشه. گاهی اوقات توی یخچال و فریزر نگه می دارم و بعد می برم طبیعت به هاپوها می دم...