2777
2789
عنوان

تقاص کاربدی ک درحقتون کردنو دیدک خداگرفته؟

| مشاهده متن کامل بحث + 1812 بازدید | 164 پست
این و کاریش نداشته باش بنده خدا تازه داره حرف زدن یاد میگیره 😂😂 باعرض معذرت

جوری ننه بابا خواهر برادر پرست که نمونه نداره 

حتی خودش برا خودش مهم نیست 

فقط این چهارتا 

میخواد دنیا نباشه اینا باشن

یا ابالفضل العباس علمدار 
من قبلا بخدا حساسیت نداشتم  سرماخوردگی هم نداشتم حالا اینا بماند مهم نیست  رفتار ماد ...

من هنوز نفهمیدم تو واس چی سرماخوردی الان ؟؟الکی مثلا من مادر شوهرتم تو نی نی سایت پیدات کردم👀

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خب تعریف کنید ما امیدوار شیم

خیلی جریانش مفصله ولی سر یه جریاناتی که خانواده شوهرم پیش آوردن منو شوهرم دعوا کردیم شوهرم پاشد رفت خونه مادرش یک ساعت بعد اومد بچه رو برداشت با ساک لباسش برد خونه مادرش اخه دستور از همونجا صادر شده بود اونقدر التماسش کردم اهمیت نداد   اون موقع بچه دو سالش بود تازه از شیر گرفته بودم همش بهانه می گرفت منم خیییییلی از دوریش داغون بودم جواب تلفنم هم نمیدادن یه روز تلفن کردم خونه مستاجرشون که قبلا خودم اونجا  زندگی میکردم از زنه پرسیدم از بچه من خبر داری گفت که تا چندروز پیش که نرفته بودن شهرستان صداش میومد همش بی قراری میکرد الان بردنش شهرشون بعد گفتم از جریان ما چیزی بهت گفتن گفت نه فقط مادر شوهرت جلو من و همسایه ها گفته پسرم دیگه عروسمو نمیخواد خودشو بدجور از چشم پسرم انداخته دعا کنید شرش کم شه از زندگی پسرم بچشم آوردیم تا به خودمون عادت کنه این که مادر نیست صلاحیت نداره و...

وقتی شنیدم هیچ کاری نمی تونستم بکنم جز اینکه برم علامه مجلسی (اصفهانیا میدونن کجاست) وقتی رسیدم تو حیاط پاهام جون نداشتن همونجا نشستم و سیر گریه کردم و واگدارشو کردم به خدا ماکه مشکلمون حل شد با پادرمیانی دومادشون ولی باور نمی کنید چند ماه بعد مادر شوهرم با پدر شوهرم سر جریان سند و خونه و ارث و ..با هم کنتاک کردن شدید که پدر شوهرم پاشد رفت یک سال خونه مجردی گرفت و تنها زندگی میکرد هر کی هم از فامیل پیش قدم میشد برای آشتی میگفت یه کلام من دیگه این زن و نمی خوام از چشمم افتاده فقط طلاق همش دادگاه بودن و خلاصه کارشون داشت به طلاق می رسید از اونطرف خانواده شوهر خواهر شوهرم به خواهر شوهرم سرکوفت میزدن و آبروی دخترشونم رفته بود و مادر شوهرم پشیمون بود شدید بعد تلفن کرد به خواهر برادرای شوهرش اومدن تو خونه پدر شوهرم خودشونم رفتن که صحبت کنن مادر شوهرم جلوی جمع گفته بود غلط کردم ببخشم بیشتر از این آبرومند نبر پدرشوهرمم براش شرط گذاشت که باید بیای شهرستان زندگی کنی و حق دیدن بچه ها تو نداری اخه سر جریان اینا بچه ها تو روی باباشون وایسادن خلاصه همون بلاهایی که سرم اورد (ابرومو برد و  بچمو گرفت )شوهرش ابروش برو و بچه هاشو ازش گرفت

شوهرم که تحت هیچ شرایطی نمیومد خونه ای که پدرش تو شهرشان گرفته بود مادر شوهرم دوست داشت اینا آشتی کنن زنگ میزد به من التماس میکرد با گریه که فلانی یعنی شوهرم راضی کن بیاد اینجا و منم به خداوندی خدا کوتاهی نکردم

جوری ننه بابا خواهر برادر پرست که نمونه نداره  حتی خودش برا خودش مهم نیست  فقط این چهارت ...

اشکالی نداره بخدا اونام خونوادشن حساس نشو خیلی حرصشوتو میخوری ذوقشو یکیدیگ میکنه

منم زن داداشم مجلس حنا بندون خودمو جنگ راه انداخت ...جوری که خانواده شوهرم هاج و واج نگاه میکردن نمی ...

همه رفتارها 

همه حرفا 

یه طرف 

روز عقد و عروسی نمی تونم ببخشم 

خدایا جواب این دو روز یده 

بقیه اش بماند



خب شما زنداداش مقصر بوده اما دخترش نه 

ولی برا من تک تک شون مقصر ان 

هر کدوم یه کاری کردن 

مخصوصا روز عروسیم یکی زهرش میریخت اون یکی بلند میشد و نوبتش میشد

یا ابالفضل العباس علمدار 
چ دلی داری تو دختر ... مجلستو خراب کردن باز میگی حلال ب همین راحتی کاش منم مث تو دل گنده بودم

خب چیکار کنم ....الان همه عمر بشینم غصه بخورم و اشک بریزم که بهترین شب زندگیم ....اونم منی که پدری نداشتم و همه خرج عروسی از جیب شوهرم بود و با بدبختی تونستیم بگیرم و زد خراب کرد .....خب اون شب که تموم شد .بقیه زندگیمو زهر کنم ...یا بگم خدا مجلس دخترشو مثل مجلس من خراب کنه ؟ که اون دختر هم عذاب ببینه....نمیتونم واقعا نمیتونم ببینم یکی مثل من اون سختی رو تحمل کنه....توکل بخدا...من به اون دنیا اعتقاد دارم قطعا جلوشو میگیرم .ولی این دنیا با عروسی بچههاش نمیتونم .اصلا نمیتونم برای بچه ی دشمنم بد بخام ....

چند ماهی هست یه کار توخونه شروع کردم.برای پیشرفتم لطفا دعا کنید♥️♥♥️اگه دوس داری تو هم مثل من تو خونت شاغل بشی بهم درخاست بده❤از کجا میدونی؟ شاید این همون راهیه که همیشه از خدا میخاستی  و میگفتی خدایاا راهی جلوی پام بزار تا زندگیمو متحول کنم...(نتورکر.نماینده برند لدورا)
اشکالی نداره بخدا اونام خونوادشن حساس نشو خیلی حرصشوتو میخوری ذوقشو یکیدیگ میکنه


از خانواده فراترن 

یه دادااش داره انقدر از دهن ما در اوردن تو دهن این گذاشتن .... چهارشونه و قبراغ

شوهر من فوت کنی میفته

تو جامعه نمی تونه با یکی صحبت کنه حقش بگسره 

ولی برا من شش متر زبون داره 

کاش حق میگفت 

چقدر ناحق گفت چقدر اشکم در اورد 

چقدر مثل خمیر ننه باباش و خواهراش شکل دادنش 

هر چی لایق خودشون بود 


اشتباه با کسی ازدواج کنی که سطح اجتماعی و فرهنگی اش بهت نخوره و پایین تره 

هر چقدر اصرار کنند و جلسه بگذارند 

هرچفدر ظاهری مومن باشن 


یا ابالفضل العباس علمدار 
همه رفتارها  همه حرفا  یه طرف  روز عقد و عروسی نمی تونم ببخشم  خدایا جواب ای ...

عروسیت تموم شد .بد بود اما گذشت .به تقاص اون روز که سختی عالمو کشیدی الان سعی کن بهش فک  نکنی و سعی کن خوشبخت بشی.....۱۱ ساله از عروسیم گذشته یکبار محص رصاز خدا فیلم حنابندون عروسیمو ندیدم ...شوهرمم ندیده...خاطره ی خوشی نداریم اصلا...ولی تمام شد ...اون روز رو یگی دیگه خراب کرد بقیه زندگیمونو که میتونیم خودمون بسازیم .قطعااااااا نمیشه فراموش کرد ولی میشه یه گوشه تو دل خاکستر ریخت روش...

چند ماهی هست یه کار توخونه شروع کردم.برای پیشرفتم لطفا دعا کنید♥️♥♥️اگه دوس داری تو هم مثل من تو خونت شاغل بشی بهم درخاست بده❤از کجا میدونی؟ شاید این همون راهیه که همیشه از خدا میخاستی  و میگفتی خدایاا راهی جلوی پام بزار تا زندگیمو متحول کنم...(نتورکر.نماینده برند لدورا)
اشکالی نداره بخدا اونام خونوادشن حساس نشو خیلی حرصشوتو میخوری ذوقشو یکیدیگ میکنه

همین الان دست از سرمون برنمیدارن 

دو نصفه میان شارزر بده

زنگ بزن به فلانی 

پنکه بده 

شوهرم خوااااااب خواب ولی چنان هوشیار میشه 

من که صداش کنم اصلا گیج ... نمی قهمه چی میگم 

یا ابالفضل العباس علمدار 
من قبلا بخدا حساسیت نداشتم  سرماخوردگی هم نداشتم حالا اینا بماند مهم نیست  رفتار ماد ...

گم شن ولشون کن

امتحان کن یه مدت باهاشون این مدلی رفتار کن 

که هر چی گفتن لبخند بزن عینه مونگولا خودشون خسته میشن دست از سرت برمیدارن

کینه ای نیستم بدی هارو سخت یا آسون فراموش میکنم و به این فکر نمیکنم خدا تاوانشو بده 

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️

نه ماشالله هر روز پلکان ترقی رو ده تا یکی دارن میرن بالا😂😂😂😂😂😂😂

ما نباید انقدر ضربه پذیر باشیم یعنی هر چیزی رو بدی ندونم شاید ناخودآگاه بوده شاید حقم بوده و خیلی چیزای دیگه مذارین قلبتون کدر شه

دوستان لطفا واسه مامانبزرگم که سه روزه فوت شدن فاتحه ای بخونید . خواهشااا ، الان دستش از دنیا کوتاهه و به تک تک این فاتحه ها خیلی نیاز داره ( هرکی خوند لایک کنه ) خیلی ممنون 

Πچه در دل من .......چه در سر تو .......من از تو رسیدم به باور تو ‌Π     (( تو بودی و من ))

من یبار به فاصله چند روز چند نفر دعوای سخت باهام کردن.

تو خونمون بی خبر از همه جا بودم نمیدونم چرا شانسم انقد کمه

انقد دلگیر شدم ازشون هنوز یادم نرفته

واگذار کردم به خدا، همون سال یکیشون خودکشی کرد ولی نمرد

دوتاشون طلاق گرفتن، یکیشونم نامزدی کرد و کمتر یه ماه به هم خورد.

یه اتفاق خیلی بد هم افتاد که همشون به دست و پام افتادن که تو رو خدا حلالمون کن

منم احمق بخشیدمشون ولی الان باز تبدیل شدن به همون عجوزه ها که بودن...

یه حرف قشنگ تو، ممکنه روز یه نفر رو بسازه.🥰
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز