زندگی زناشویی که فقط به بشور وبساب و پخت و پز که نیست شاید همه بتونن سختی هایی رو تو زندگی تحمل کنن من دیگه بسمه چقدر صبوری تا وقتی میخواستم به تو برسم عالم و آدم سعی کردن مارو ازهم جدا کنن ۶ سال رنج و سختی و عذاب عروس شدم و خوشحال بودم به عشقم رسیدم مریضی خودم و شوهرم از پا در اورد هر لحظه درد به من فشار میاره و من همش پیش خودم تکرار میکنم قوی ۰باش ولی دیگه نمیتونم قوی باشم نمیتونم هر روز شاهد شنیدن خبر بارداری بقیه باشم ولی خودم با مریضیم دست و پنجه نرم کنم یکی از همین روزا منو برای همیشه ازدست میدی خودمم دیگه دردام تموم میشه گفتم بدونی نگی چه مشکلی داشت که نتونست دوام بیاره مشکل من بزرگترین مشکل یه زنه دیگه بریدم من دیگه قوی نیستم