خونه ی مادرشوهرم اینا رفتیم ما قرار نبود واسه ناهار بریم اما زود رفتم چون مادرشوهرم اینا بعد از ظهر مراسم داشتن سر سفره رسیدم دیدم جاریمم هست ، اون نیومد چیزی بخوره ولی سر سفره به من گفت اینا(فامیل شوهرم یعنی) گفتن تو دست به ظرف نزن جاریت میاد میشوره منم بهم برخورد سر سفره چیزی نگفتم اومدیم تو آشپزخونه مشغول ظرف شستن شدیم به جاریم گفتم دقیقا کی این حرفو به شما زده هی طفره می رفت می گفت حالا مگه چی گفتن انقدر اصرار کردم آخر گفت شوهرش گفته منم شوهرمو صدا زدم جلو روش گفتم چرا برادرت اینو گفته به من شوهرمم گفت الان میرم میگم به داداشم اینو که گفت جاریم هول کرد گفت نه شوخی کردم منم سریع بهش گفتم بیخود کردی با من این شوخیا رو کردی(این جاریم خیلی تیکه پرون بود و همه جا با عنوان شوخی کردن سعی در چزوندن من داشت) اصلا جا خورد چون من خیلی احترام نگه میدارم اصلا به گریه افتاد بهش گفتم اسم این چیزا تو خونه ی شوخیه تو خانواده ی ما توهینه خواهرشوهرمم فهمید اومد گفت نه هیچ یک از ما همچین حرفی نزدیم حتی نتونست شوهرشو توجیه کنه . خیلی صبر کردم ولی تحمل تفرقه انداختن نداشتم آهان وسطای کار حرفشو هی عوض میکرد به خواهرشوهرم میگفت گفتم باید باهم همکاری کنیم ولی من به خواهرشوهرم گفتم من اصلا از کار کردن ابایی ندارم خودم زودتر اومدم کمک
بچه ها شما هم اگه کسی حرف براتون آورد اول برید تحقیق کنید که این حرف چقدر راسته من اگه یگم مشکوک نمی شدم مطمئنا الان فکر میکردم مادرشوهرم گفته دلم بهش سیاه می شد
نیاز داره آرامش شما رو بهم بزنه در نتیجه شما تحقیر شید باهاش رفت و آمدتو کم کن رسمی باهاش برخورد کن تحت تاثیر حرفاش قرار نگیر خیلی هالو تشریف داره اینم از شانس شماست