داستان زندگیمو بگم نظر بدید ؟

سر اون موضوع که دعوا کردیم داداش بزرگش اومد اشتیمون داد ولی همین ک اشتی کردیم مامانش زنگ زد معترض ک چرا اشتی کردین و کشوندش اونجا باز دوباره 

وقتی رفت و. برگشت اخلاقش عوض شد باز

اینم بگم ک مامانش هیییییچ کاری برا ما نکرده یعنی من تو عقد بودم فقط لباس کهنه جمع میکرد میداد ب من موقع جهاز چیدنم‌باز ظرف کهنه هاشو اوزد سر عقدم یه پاکت خالی داد و یه تابلو فرش کوچولو مال خزار سال پیش 

سر اولین دعوا گفت باید ب مامانم زنگ بزنی عذر خواهی کنی و من گفتم عمرا و بدجوری کتکم زد ک من چشم پوشی کردم و کوتاه اومدم 

همین روند دعواها هر سری تکرار شد و هر سری تلفنو بر میداره ک زنگ بزنه ب خانواده من چون میدونه من نمیخوام کسی متوجه دعواهامون بشه این شده نقطه ضعفی ک میخواد ازش سو استفاده کنه 

و انرین بار مامانم اومد کللللی فحشش داد 

حالا ویژگی خوبم داره ها مثلا تو کار خونه شدیدا کمک میکنه هممممه کار

یا هر چیزی بخوام سریع فراهم میکنه خوردنی باشه 

یا اینکه هنوزم دروغ نمیگه هیچ وقت 

یه سری چیزای یانجوری 

ولی یه اخلاقی ک داره معتاده ب کلش

یعنی صبح تا شب میخواد بازی کنه و هییییچ وقتی برا من نمیزاره 

خب اخرین دعوا رو بگم سر این بود ک همیشه ب من میگ رو تخت گوشی نیار 

شب جمعه بعد شام گفتم فیلم ببینیم گفت نه من خوابم میاد گفتم باشه 

رفتم روو تخت ک اومد با ایپدش و بازیش منم چند دقیقه نگاش کردم دیدم محل نمیده گفتم شب بخیر حتی جواب شب بخیر منو نداد و خوابم برد

صبح هم گف کار دارم من هنوز داشتم میخوردم پاشد رفت تو اتاق 

وقتی رفتم توو اتاق دیدم داره بازی میکنه گفتم یادم نمیره این کاراتو 

شروع کرد داد و بیداد کردن و منم تقریبا سکوت کردم ولی دیدم داره ادامه میده منم جدیدا پرخاشگر و اصبی شدم منم یکم سرش داد و بیداد کردم و رفتم تو حمام ک موضوع تمام بشه ...۰

اما یه احلاقی ک داره همیشه توقع عذر خواهی داره همیییییشه 

یعنی حتی مقصره ها ولی میگ چون تو داد زدی باید عذر خواهی کنی 

بعدش دعوا رو ادامه داد و کار ب کتک کاری کشید اما متاسفانه جایی نمونده ک برم پزشک قانونی 

الانم قهره مثلا و حرف نمیزنه منم باهاش قهرم البتههههه 

اینم بگم که همیشه من پیش قدم میشم برای اشتی کردن

حالا این دفعه برای اشتی پیش قدم شم یا جدایی ؟؟

دارم فکر میکنم مگه چقد عمر میکنم ک همش بخوام حسرت بخورم 

قشنگ حس میکنم یه ادم عقده ایم 

میخوام بعد عاشورا شناسناممو بردارم و برم. درخواست طلاق بدم

اینم بگم ک خانوادم زیاد پشتم نیستن برا طلاق میگن زندگی کن 

قبل از اینکه برم بگم میخوام اینکارو بکنم نظر تو چیه ؟ یا اینکه اصلا باهاش حرف نزنم ؟

همین باید ارادمو قوی کنم و برم 👍🏻

دعا کن برام خیلی خسته ام از زندگی کردن باهاش 

ولی بنظرت قبلش بهش بگم میخوام برم واقعا یا اصلا حرف نزنم؟؟