یاد سریال پدر سالار افتادم ،ولی خب چون تو یه ساختمان هستین نمیشه کاریش کرد مگه اینکه شوهرتون نخواد ،سعی کنین با مهربونی و محبت راضیش کنین کمتر برین پایین ،اگه زیاد گیر بدنین خودتون میشین آدم بده و سخت میگذره،منم قراره با جاری برم تو یه ساختمان خدا کمک کنه بهمون
اونا ماهواره داشتن هرشب بالا بودیم و من عذاب میکشیدم چقدرم بهم توهین نیشد ک دم و دقیقه اونجا بودیم چون بچم کوچیک بود اذیت میکرد ازهمه کارهامون باخبربودن چی خریدیم چکارکردیم کجا رفتیم ...انقدتوگوش شوهرم خوندم ک زندگی ما شدخ ماهواره براساس اون داریم زندگی میکنیم .چیزی اززندگیم سردرنمیارم دیگ خیته شدم و دوستدارم نستقل باشیم .انقدگفتم ک الان دیگ هفته ای یکبارمیریم اماخداییش شوهرم خوب شده .شماهام بستگی بشوهرتون داره
ما هم تو یه ساختمونیم
مثه دو تا همسایه غریبه
دعوتی میریم میایم
حتی میخایم سر بزنیم زنگ میزنیم ما نیم ساعت دیگه میایم خونتون
فقططططططططط باید شوهرت رو با محبت بکشی سمت خودت
این تنها راهشه
چون من رفتم
مادرشوهرت اینا راحتن؟
تنهایی نمیخان؟
مجبورن هی سرویس بدن به عروس
شاید یه بار آدم بخاد نون پنیر بخوره
خودشون باید تحکم نکنن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
37 ثانیه پیش
38 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
