ما تو یه ساختمون با خانواده همسرم هستیم من آدمی نیستم که زیاد اهل رفت و آمد باشم ولی اونا و همسرم دوستدارن همیشه نهار شام صبحانه پایین باشیم از اول اینطوری بودن منم واقعا در عذاب بودم سر همین قضیه واقعا دعوا های وحشتناک داشتیم الان دوماه رفتن خونه باغشون نیستن باور کنین به قدرییی آرامش دارم که خدا میدونه الان غصم اینه چن وقت دیگه برمیگردن دوباره همون آش و همون کاسه دارم دیوانه میشم