چند روزه با شوهرم سر سنگینم بخاطر یه موضوع...
اونم انگار نه انگار....قبلش چقد شلوغ بودم چقد شوخی میکردم میخندیدم چقد سرحال بودم الانم میبینه حال ندارم و جوابشو با اره یا ن جواب میدم بازم بی تفاوته و این ادمو میسوزونه
منم
باید بری باهاش حرف بزنی بگی عزیزو بیا مشکلمونو حل کنیم و انشالله که دیگه تکرار نمیشه و خوش و خرم به زندگیتون ادامه بدین چون فقط حرف زدنه که معجزه میکنه
حالم بهم میخوره از همچین مردایی،منم امشب با شوهرم سر ی موضوع الکی بحثم شد،البته حق با من بود،
منم با شوهرم الان قهرم نمیدونم چرا تو دعواها در مورد مادرو پدرای همدیگه حرف میزنیم
مال من رفتیم جلو فروشگاه چون عجله داشتیم من سریع رفتم داخل بچم پشت سرم اومد،دخترم حالش خوب خوب بود یهو دیدم کف فروشگاه اورد بالا،دخترم خیلییی رو تمیزی حساسه زد زیر گریه کبیث شدم سریع اوردمش بیرون دست و روشو شستم شوهرمم تو ماشین با گوشی صحبت میکرد هرچی اشاره میکنم زود بیا مث دیوونه ها فقط نگا میکنه،منم عصبانی رفتم گفتم ی بلوز از تو ساکش بده دیگه دست تنهام،دعوام میکنه چرا بچمو تو خیابون لخت کردی درصورتیه ک من فقط بلوزشو در اوردم،میگم بدش میاد داره گریه میکنه موهاشم بازه میشه پره استفراغ خب!!! تو همین وسطم خانومه اومده با جارو خاک اندازمیگه حالم از استفراغ بهم میخوره اگه میشه خودت جمعش کن،منم رفتم جم کردم تا خونه غر زد ک چرا تو رفتی وظیفه تو نبود منم گفتم تقصیر تویه ک دست تنهام گزاشتی و دعوام کردی منم هول شدم نفهمیدم چیکار کردم،اومدیم خونه محل بهم نمیزاره رفت رو مبل خوابید،همیشه وقتی ناراحت میشه میره تو لاکشو سکوت
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
15 ثانیه پیش
16 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
