وبعد دوهفته بردش .وجلو من بهش گفت دیگه من رو ول نکن شبا تنها باشم.ازاین به بعد هرجا رفتی شب پیش خودمی .ومادرشوهرم رو برد خونشون .خیلی خوشحالم.که اینقدر باهم مهربون شدن .
شُکر
قهر بودن؟
جه قشنگ، خداروشکر کاش همه بینشون همینجورمحبت باشه
مادرشوهرت اومده بود قهر خونه شما ؟؟
آخی خدا حفظشون کنه
گفت از این به بعد هرجاسفر رفتیم باهم میریم.وتو تهران هم هرجا باشیم .شب رو برمیگردیم خونه خودمون .این دوتاهم جوونن.دل دارن.همونطور که ما دلمون میخواد تنها باشیم اوناهم دلشون میخواد باهم تنها باشن.اینا اول راهن ماباید کمکشون کنیم .نه که سربارشون باشیم
چه قشنگ به اين ميگن عشق
اخی. چقد حالم خوب شد با این تاپیکت. حس خوب ب این میگن.
چه تاپیک رمانتیک و خوبی😍
چه عالی، پسر از پدر الگو می گیره چی از این بهتر که با هم خوب باشن
یه لحظه یاد فیلم ساختمان پزشکان افتادم
ک مامان دکتر قهر میکرد میرفت خونه پسرش توقعر واسه شوهرش غذا میفرستاد بعدم با هم اشتی میکردن به پسره میگفتن تو باعث شدی ماقهر کنیم تو میخوای بین مارو بهم بزنی
پسره و عروسه هم خیره ب افق میشدن
فک کنم شما هم بعد حرف پدرشوهرت به افق خیره شدی
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
32 ثانیه پیش
33 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
