اگه شوهرتون مادرشو ببره کربلا ناراحت میشین؟

چه ربطی داره مگه ادم نمیتونه همزمان به دونفر محبت کنه

من میگم اگر مادرش پیر بود شوهر نداشت شماهم حامله نبودی اونوقت اشکالی نداشت!

ولی مادرشوهرمن وشما جوونن خودشون شوهر دارن وضعیت مالیشون خوبه! اخه چرا باید شوهرما زنشون وبچشون رو تنها بزارن پولی که باید خرج زن وبچه کنن رو بدن با مادرشون تنها برن کربلا!

هرچیزی شرایط خاص خودشو میطلبه! 

دل بزرگ نمیخواد

ازدواج معنیش قلو زنجیر نیست که

منم اوایل محدود بودم کم کم راضیش کردم الان تفریحاتمو با دوستام دارم مهمونیام سفرم گاهی میرم یا با مادرم یا دوستام اونم بره مشکلی ندارم گاهیم میگم دوستاتو دعوت کن یا باهاشون برو بیرون

مگه گفتم نمیشه؟ 

ربطش تو جمله ام هست

گفتم اگه بتونه این اختلافات و ناراحتیا پیش نمیاد

گلم اگر‌بحث غیرت باشه که خب پدرشوهر استارتر میتونه خانومش رو همراهی کنه، من پدرشوهرم فوت شدن

همسرم مادر خودشو با مادر من دو سال فرستادن باهم رفتن

ولی بعضی وقتها ادم با توجه به شرایطش حق داره ناراحت بشه

😁😅😅😅

آخه ریشه این همه حسادت در زنان ایرانی از کجا میاد؟؟؟🤔 عزیزدلم شما اگه راهنمایی لازم دارید که باید کل جریانات زندگیتون رو بازگو کنید... اگه فقط نظر میخواید که باید بگم ایشون مادر همسر شما هستن یعنی ۹ ماه حملش کرده... دو سال بیخوابی و شیردهی... حداقل ۱۲ سال صبح زود بیدار شدن و فرستادن بچش به مدرسه یک عمر پخت و پز و زحمت و...! و حالا چون با شما ازدواج کرده باید با مادرش کات کنه؟!!! بعنی ایشون حق نداره یک سفر کربلا مادرش رو ببره؟! لطفا خودتون رو جای مادرشوهرتون بذارید... اگه فرزند خودتون بخواد برای شما کاری کنه رواست که عروس یا دامادتون اینطوری حسادت کنه؟! پدر من سرهنگه و از ارگانشون سه تا مکه بهشون امتیاز دادن و ایشون با پدر و مادرش رفتن... مادرم نه تنها ناراحت شد بلکه خیلی هم استقبال کردن و پدرم رو تحسین کردن... وقتی برگشتن مادرم خیلی برای مراسمها زحمت کشیدن. پدرم یکی دو سال بعد دوتا مکه و کربلا برای خودشون و مادرم گرفتن و تمام سفرهای زیارتی رو با مادرم رفتن. قرار نیست فرزندان با ازدواج پدر و مادر رو کنار بذارن... لطفا شما هم عمیقتر بیاندیشید... و از تصمیمشون استقبال کنید. منکه همسر شما رو نمیشناسم ولی شاید وقتی بزرگواری و وقار شما در قبال مادرش رو ببینه شما رو هم ببره کربلا... یا اگه نبرد باعث میشه تو چشمش خیلی فروتن و عالی به نظر بیاید...

حق داری

عزیزم باور کن مادر بودن ربطی به توانایی یا ناتوان بودن ایشون نیست! ایشون ملکه هم باشن به گردن پسرش حق داره! از کجا مطمئنید مادرش اجازه بده تو این شرایط همه هزینه‌ها رو ایشون متقبل بشه! احتمالا نبردن شما هم بخاطر شرایط و بارداری شما هست و همسر گرامی نگران سلامتی همسر و فرزندشون هستن. در نهایت شما اگه نمیتونید به این حس غلبه کنید بهتره زمانی که هردو حالتون خوبه و در آرامشید در کمال متانت باهاش صحبت کنید. بگید که چقدر خوبه که مادرت همچین پسری داره و خوشحالم از اینکه به فکر مادرت و جبران زحماتش هستی... من هم خیلی دوست دارم باهتون بیام پابوس آقا ولی حیف که هزینه زیادی برامون داره. میبینی که الان ما یه مسافر کوچولو داریم که هزینه‌های زیادی برامون به ارمغان میاره در نتیجه بهتره اول هزینه‌های احتمالی بچه و زایمان و... رو کنار بذاریم و با مابقی اون به کمک هزینه‌ای که مامان‌جون (یا هر اسمی که مادر شوهر جان رو صدا میکنید) میذارن به سلامت برید و برگردید... فقط باید قول بدید مواظب خودتون باشید و برای منو نی‌نی کوچولومون هم دعا کنی. همین!!!! فقط لیخند و آرامش یادتون نره... ببینید واکنش همسرجان چی هست؟ همیشه یادتون باشه خواسته‌هاتون رو لابلای تعریف و تمجیدهای عادی جا بدید و از دید خودتون قضیه رو بیان کنید... نه اینکه بگید تو چی کردی مادرت اینجوری کرد و فلان.... موفق باشی عزیزم

باورت میشه اگه بگم من زمانی از شما بدتر بودم؟ هیچکس جرات نداشت بهم بگه بالا چشمت ابرو!!! چنان واکنشی نشون میدادم که اطرافیان هفت تا سوراخ قایم میشدن! ولی دیدم اینجوری نه محبوبیتی برای عزیزانم دارم و نه به خواسته‌هام میرسم خیلی تلاش کردم تا تونستم این آرامش رو به دست بیارم که هنوزم کامل و جامع نیست! خییییلی تلاش میخواد کسب این مهارت مطالعه کتاب و مطالب مختلف بعلاوه تمرین لازمه. شما هم الان این حرفها رو چندبار جلوی آینه با خودتون تمرین کنید که بره توی ذهنتون نه اینکه از حفظ برای همسر ردیف کنید. و در کمال آرامش در حالی که برای شوهرتون چایی بردید و دارید میوه براش پوست میگیرید مثل صحبت از هر دری بیان کنید... بخدا اصلا سخت نیست فقط تمرین میخواد! زنهایی که شوهراشون به حرفشون هستن همونهایی هستن که با منطق و آرامش و به موقع حرف زدن! نه مثل ما که انقد دعوا میکنیم فقط میخوایم با گردن کلفتی حرفمون رو به کرسی بنشونیم! قدیمی‌ها راست گفتن زبان خوش مار رو از لونه بیرون میکشه... تو میتونی خواهرم... تلاش کن!