خسته شدم از بس که مهمون میاد خونمون از شهرستان میان این میاد میره اون یکی میاد منم با دوتا بچه برام خیلی سخته نگین محل بهش نزار چون شوهرم با من دعوا میکنه اگه جلشون خوب نباشم
یه کاسه برنمیدارن واسه کمک داغونم بخدا تا چهار صبح بیدارن منم جایی نیست راحت بخوابم همش از اتاق به سالن وبالکن در رفت وامدن اخیرا دوماد دارهم شدن اون نفهم هم میارن من شوهرم بخدا هیچوقت جلو خونوادش با زیر پوش نمیشینه دومادشون میاد با رکابی حالم بهم میخوره دیگه