خانوما من بعد از مزدیکی یک دعوای حسابی با شوهرم کردم چون اصلا واسه تعیین جنسیت باهام همکاری نمیکنه . خواهش میکنم بگید که این عصبانیت من روجنسیت تاثیر داره؟
چه باحال تاپیک میزنی مثلا نزدیکی وعصبانیت وبارداری ومشروب و....حالا قسمت بعد میشه حاملگی وقتل
کسی که سنگدله شاید یه روزی مهربون بوده شکستن اعتمادشو وقتی که خیلی جوون بوده هراندازه که میجنگهبازم حس میکنه کم نیست شاید پلای برگشتو خودش عمدا خراب کرده هزاربار باسفید باخته سیاهو انتخاب کرده .....
اسپرمهای نر را باید از ماده جدا میکرده، حتما نکرده استارتر عصبانی شده.
پشت هرکوه بلند سبزه زاریست پرازیادخدا ودران باغ کسی میخواند که خداهست دگرغصه چرا؟به همین زودی من به آرزوم میرسم باور دارم که این کار شدنی و من آرزوی خودم رو به دستان توانگر خدای مهربون و بزرگ و قدرتمند می سپارم و بدست آوردنش رو رها می کنم و اکنون من به خدای خودم اعتماد می کنم خدایا دوست دارم
کسی که سنگدله شاید یه روزی مهربون بوده شکستن اعتمادشو وقتی که خیلی جوون بوده هراندازه که میجنگهبازم حس میکنه کم نیست شاید پلای برگشتو خودش عمدا خراب کرده هزاربار باسفید باخته سیاهو انتخاب کرده .....
آره کلید اسرار: این داستان شوهری که در نزدیکی برای تعیین جنسیت همکاری نمیکند ومرا عصبانی کرده ودر آخر به زمین گرم میخورد
کسی که سنگدله شاید یه روزی مهربون بوده شکستن اعتمادشو وقتی که خیلی جوون بوده هراندازه که میجنگهبازم حس میکنه کم نیست شاید پلای برگشتو خودش عمدا خراب کرده هزاربار باسفید باخته سیاهو انتخاب کرده .....
آره کلید اسرار: این داستان شوهری که در نزدیکی برای تعیین جنسیت همکاری نمیکند ومرا عصبانی کرد ...
پشت هرکوه بلند سبزه زاریست پرازیادخدا ودران باغ کسی میخواند که خداهست دگرغصه چرا؟به همین زودی من به آرزوم میرسم باور دارم که این کار شدنی و من آرزوی خودم رو به دستان توانگر خدای مهربون و بزرگ و قدرتمند می سپارم و بدست آوردنش رو رها می کنم و اکنون من به خدای خودم اعتماد می کنم خدایا دوست دارم
((📖تاپیک کتابخوانی📖))((🎵تاپیک آهنگ🎵))در دیدگان آینهها گوئی حرکات و رنگها و تصاویر وارونه منعکس میگشت و برفراز سر دلقکان پست و چهرۀ وقیح فواحش یک هالۀ مقدس نورانی مانند چتر مشتعلی میسوخت. خورشید مرده بود، خورشید مرده بود و فردا در ذهن کودکان مفهوم گنگ گمشدهای داشت. آنها غرابت این لفظ کهنه را در مشقهای خود با لکهٔ درشت سیاهی تصویر مینمودند. مردم، گروه ساقط مردم، دلمرده و تکیده و مبهوت در زیر بار شوم جسدهاشان از غربتی به غربت دیگر میرفتند و میل دردناک جنایت در دستهایشان متورم میشد. آه، ای صدای زندانی... آیا شکوه یأس تو هرگز از هیچ سوی این شب منفور نقبی به سوی نور نخواهد زد؟ آه، ای صدای زندانی... ای آخرین صدای صداها... (فروغ فرخزاد- آیههای زمینی)