من مامانم همش دل منو میشکنه و باعث گریه ی من میشه.خواهرم خیلی خودشو جلوی مامانم خوب نشون داده و مامانم فکرمیکنه اون همه چی تمومه درحالیکه اینجوری نیست.مامانم مدام دل منو میشکنه بخاطر خواهربزرگترم.نمیدونم باید چیکارکنم خواهشا راهکار بدید بهم
والا دنبال دلیل نگرد بیخیال باش ما یه ضرب المثل داریم میگیم فلانی نفسش سرده یعنی ادم خوبیه ها اما دلنشین نیست واسه بقیه حالا حکایت ماهم همینه من حدودا سی سالمه همین امشب مامانم یه چشمه از فرقشو گذاشت بینمون دیگه ناراحتیم چند ثانیه ای بود الان تو گفتی یادم اومد خودتو اذیت نکن دختر سعی کن از امکانات خونتون بهترین استفاده واسه پیشرفتتو بکنی
مادر منم همینطور با این تفاوت که من بچه اولم.تا وقتی بهم نیاز داره و براش کاری میکنم خوبم به محض اینکه کارش تموم شد باهام بدترین رفتارارو میکنه بی دلیل و بی گناه
منم با مامانمخيلي مشكل داشتم وقتي ازدواج نكرده بودم و خونه مامانم بودم هر روز دعوا ميكرد ديونمون كرده بود با بهونه هاي الكي ...هميشه گلايه داشت هيچ موقع باش راحت نبودم
چقدر هم كار بدي ميكني ي روزي از اينقدر خوب بودن خسته ميشي ها
اره میدونم خودمم دست من نیست.ولی الان من خیلی عصبیم دیگه مثل قبل نیستم میدونم کار بدیه اما دیگه جرات کل کل و گی دادن به منو ندارن خیلی شیک داد میزنم و توهین میکنم چیکار کنم دیگه دست من نیست ولی نوجون بودم همش با مامانم بحث داشتیم زورشم بهم میرسید یعنی تسلط داشت روم اما الان تقریبا یک جوری شده از بحثی خوشم نیاد قاطع کاتش میکنم اونم ادامه نمیده فقط فرق ها هست دیگه همیشه بوده الان خواهر برادرام نیستن کمتر به چشمم میاد