تمام این مدت فکر کردم
خودمم قبول دارم احمقانه ترین کار ممکنه اما چارع چیه
راستش میخوام یه روز به آدم غریبه زنگ بزنم و ازش بخوام منو از این زندگی نجات بده
جنسیتش مهم نیست
حتی اینکه ممکنه به هسرم خیانت کنم هم مهم نیست
چون من هم برای اون مهم نیستم
نمیدونم میفهمید یا نه اما یه چیزی روی دلم سنگی میکنه و فکر میکنم این راه حل خوبیه که از این زندگی برم
واقعا فکرمیکنی یه آدم غریبه نجاتت میده ؟؟؟ چی باعث شده همچین فکری کنی
چرا چیشده؟منو بزار جای اون فردی که میخوای نجاتت بده
رمان زیاد خوندی
نیاز به صحبت کردن داری .با همسرت صحبت کن .گریه کن تا سیک شی .قدم بزن .اشپزی کن .خودت رو سرگرم کن .برو کلاسی چیزی ثبت نام کن روحیت عوض شه
خب مشکلت چیه ؟؟چرا یک غریبه ؟؟مگرمیشه اعتماد کرد...برومشاور.....درضمن تایپیکهای قبلیتوخوندم شوهرت خلبانه ...احتمالا حس میکنی بهت اهمیت نمیده...ببین همسرمنم وکیله...این بخاطر شغلشونه...مشغله کاریشان زیاده ..باید درک کنی...خیلیا همسرشون معتاده ..با خانم دوسته.. یک لقمه نون بعضیها ندارن..پس قدر زندگیمونو بدونیم
خیانت درهر حالتش کثیفه (البته اگر جنس مخالف مدنظرتونه)
بجای این فانتزیای الکی جدا بشید
