یکم از اجنه بگم هیجانی بشین...فقط خانمایی ک بعد میترسن نیان...و خانمای حامله...
بزن بریم
از آسمان فراریم و حس میکنم شبی ببلعد آخرش مرا میان لایه ی ازون...گذشتیم باهم از نگاه بی فروغ هم به سایه های یک پاساژ به سایه های یک مزون ...دلار تاخت میزند و شیخ تار میزند شراب را سبو سبو و نفت را گالن گالن✍🏻
بچه ها ما تو روستا زندگی میکنیم و اطرافمون بیابون هس خییلی..یبار ی پیرزن از همسایه های مادربزرگم ک دوستن و میان پیش هم تعریف میکرد
از آسمان فراریم و حس میکنم شبی ببلعد آخرش مرا میان لایه ی ازون...گذشتیم باهم از نگاه بی فروغ هم به سایه های یک پاساژ به سایه های یک مزون ...دلار تاخت میزند و شیخ تار میزند شراب را سبو سبو و نفت را گالن گالن✍🏻
ی روز ی گربه صورتش خونی بود تو خونش میاد و این پیر زنه میاد صورتشو میشوره با بتادین و باند پیچی میکنه...
بعد اون روز خانمه میگه خونم همیشه تمیز بود و وسایل خونم مرتب و بجا
از آسمان فراریم و حس میکنم شبی ببلعد آخرش مرا میان لایه ی ازون...گذشتیم باهم از نگاه بی فروغ هم به سایه های یک پاساژ به سایه های یک مزون ...دلار تاخت میزند و شیخ تار میزند شراب را سبو سبو و نفت را گالن گالن✍🏻