جاریم حامله شد به من نگفت به همه زنگ زده بود و مژده داده بود بعدش من از خواهرشوهرم شنیدم باز گفتم عیب نداره به شوهرم گفتم که زنگ بزنم تبرییک بگم شوهرم گفت وقتی خودشون به ما نگفتن نباید زنگ بزنیم ولی من باز گفتم عیب نداره حالا میگه این حسودی میکنه بچه دار نمیشه و زنگ زدم تبریک گفتم الان چهارماه شده همش بهش زنگ میزنم حالشو میپرسم حتی با خواهر شوهرم رفتم مانتو بخرم یهو خواهرشوهرم گفت که مهسا هم میاد شلوار بارداری بخره به خدا با اون چرخیدیم همش منم مانتو نخذیدم وقت نشد الان سه روز پیش رفته تعیین جنسیت به همه زنگ زده گفته ولی منو آدم حساب نکرده انقدر ناراحتم همسرمم میگه ولش کن ولی خیلی ناراحتم دو شب همش با کابوس و داد و فریاد از خواب میپرم به همه زنگ زده گفته نمیدونم چرا اینکار میکنه بماند چه موزی بازی هایی داره امشب خونه خواهرشوهرم دعوت هستیم نمیدونم چیکار کنم بزنم به بی خیالی یا چی مطیین هستم حرف جنسیت بچه پیش میاد