سلام نی نی سایتی های عزیز لطفا راهنمایی کنید ...
من تو دوران عقد هستم تو این هفته مادر شوهرم ۲ بار خاله شوهرم رو برای افطار دعوت کرد فردا هم باز دعوت هستن به همراه خانواده دایی شوهرم ...من اون دوبار رفتم کمکشون و همه کاریی کمکشون کردم چون مادر شوهرم دختر ندارن ولی دیگه نمیخوام برم این دفعه رو چون حس این بهم دست داده خدمتکارم که من باید همه کاری بکنم و هیچ کس کمک نمیکنه نمبخوام کسی فکر کنه وظیفم هست ...بنظرتون چکارکنم ؟؟؟
هرطور خودت راحتري اون طور باش
ديرتر برو عزيزم نزديك افطار برو بگو برام كار پيش اومد
خب دیر برو بگو کاری پیش اومد
آره نرو.عادت میکنن
بگو دعوتم
بگو خونه فامیلای خودم دعوتم با شوهرتم هماهنگ کن
یا بگو پریودم نمیام
یا رفتی کار نکن
یکی دوبار بهونه بیاری دیگه کاری ب کارت ندارن
کارکن ولی خودتو نکش
عروسم نداره؟ب جز تو
نرو خب بگو کار داشتم
هیچی بگو اونروز کار دارم و نمیتونم زودتر بیام مثلا بگو میخوام برم ارایشگاه یا با مامانم میخوام برم چیزی بخرم یا بگو صبح حالم بد شده ضعف دارم
اصلا اون میگ بیا؟؟یاخودت پامیشی میری
برو کارکن نگو چیست کار. اگه مادرشوهرت ادم خوبی هست چرا کمکش نکنی. سفره افطاری میدونی چقدر ثواب میبری
من چقدر دوست دارم وقتی برم خونه پدرشوهرم کمک کنم
و پا رو پا نندازم
اصلا حس بد بهم دست میده
یکی جلوم خم راست بشه من کمک نکنم
