من خیلی بچه بودم از ریخت خونمون خوشم نمیومد همیشه دوس داشتم یه خونه لوکس و شیک داشته باشیم ک رسیدم ب ارزوم ..
دوران نوجوانیم خیلی ارزوها داشتم یکیش کامپیوتر و لپ تاب بود ک بهشون رسیدم ..
بعدش همیشه دوس داشتم شاغل باشم و یه ماشین بخرم ک خداروشکر اینم حل شد..
پسر خالمو دوس داشتم چندسال باهم بودیم ولی خانوادم نزاشتن ..و منو ب زور دادن ب یکی از فامیلامون ..دقیقا یه ماه قبل عروسیم ب طور عجیب و غریب دعوامون شد و کار ب طلاق کشید و جداشدیم یکماه بعدش ب عشقم رسیدم ..یه ارزوی محال بود ک واقعا خدا سنگ تموم گزاشت برام..
اول زندگیمون بخاطر لجبازی ما با خانواده ها هیییییچی نداشتیم ..ارزوم بود بهترین چیزا رو داشته باشیم اولش از صفر شروع کردیم خیلی سخت بود ولی دوتایی کار کردیم و الان خداروشکر همه چیز داریم جز بچه ..در حال حاضر ارزوم یه بچه سالمه ..از خدا میخام اینم مثه تمام لطفایی ک در حقم کرده ببخشه بهم