وای چ بد
منم خونه مامانم اینجوریه مسجد نزدیکش ساختن صبح زود قبل اذان صدای ی مرد اومد ک گفت اذان صبح ب افق کرمان با یه لحن خاصی گفت بعد اذان شد وای ک من فک کردم قیامت شده ی ربع تو شوک بودم نمیتونستم تکون بخورم
دیگه صدای گاز دادن ماشینا و بوق زدن و ترمز کشیدنشون نگم