یک روزه همسرم در جریانه که فردا شب داییمینا بعد از دو سال ، از راه دوووور میخوان بیان خونمون...
اتفاقی امروز متوجه شد که فردا شوهرم باباشینا رو باید ببره دکتر ، اونا هم شهرشون دوره😪
حالا رفتم پایین دیدم داره تلفنی با مامانش درمورد مهمونی صحبت میکنه ، مامانش هم تند تند ی چیزایی پشت تلفن میگفت ، صورت شوهرم رفت تو هم و سریع خداحافظی کرد که من نفهمم چی به چیه..
بعدشم ناراحت بود.. میگه مامانمینا دلشونه بیان ولی نمیان چون مهمون داریم...
به نظرتون مامانش پشت تلفن چی بهش میگفت اینقدر ناراحت بود؟؟ اوقات منم تلخ کرد😢