چند روز بود گوشیش زنگ میخورد میرفت یه کنجی یه جایی که صداش به من نرسه آروم حرف میزد و اس ام اس بازی و عین عین اینایی که قایمکی دوست پسر دارن😊به خواهر شوهرم زنگ میزد میومد به شوهرمم زنگ میزد جلسه ی ۳ نفره میذاشتن و...منم که اصلا برام مهم نبود حتی از شوهرم بپرسم😏😏حالا امروز ظهر دیدم واسه نوه ش که از منم بزرگتره خاستگار اومدن رفتن بالا😐😐بعد اومد پایین قاشق شربت بگیره ازم گفت ببخشید به تو نگفتیما حالا آخه قطعی نیست😏😏😏😏😏😏منم تو دلم گفتم به جهنم😊همینجوری نگاش کردم راشو کشید رفت😑😑مثلا چرا این همه مشکوک بازی؟این همه مخفی کاری؟به من چه که خاستگار اومده؟حالا به من میگفتن یا نمیگفتن از درجاتم کم و زیاد میشد؟؟من اووووونقدر مشغله دارم که خاستگار نوه ی اون اندازه دمپایی حموم اهمیت نداره برام...به نظرتون چیزی هست که من عقلم نمیرسه؟چرا مخفی کردن؟مهم نیستا ولی میخوام ببینم مثلا هدف از این کار چی میتونه باشه؟😏
خیلی ها رسم ندارن این چیزا رو تا قطعی نشده بگن ...ولی جالبیش اینه شوهرتم مطیعشونه و نمیگه مثل شوهر من...لامصبا برا خانوادشون جیک نمیزنن حالا یه چی از ما بیینن سریع همه جا پرشده